ووت و کامنت یادتون نره 💞
اگه غلط املایی ای چیزی دیدید لطفا بگید 😄
پارت Intro هم یه چک کنید لطفا 😗
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️نامجون با اخمی که ناشی از تمرکز بود ، همزمان با دو سیستم کار میکرد . با یکی دوربینای امنیتی رو چک میکرد ، با اون یکی چیزی رو تند تند تایپ میکرد .
جین مضطرب پشت در اتاق نامجون ایستاده بود . دوست نداشت اینکارو انجام بده اما برای برگشتن از نظرش دیر شده بود ، چه بسا نامجون همین الانشم از دوربینی که بالای در نصب بود دیده باشتش !
با خودش فکر کرد که ای کاش راه دیگه ای به ذهنش رسیده بود ، هر چیزی جز این !اما الان برای ای کاش ها دیر شده بود باید سعی میکرد کارش رو خوب انجام بده چون واقعا دلش نمیخواست گند بزنه و نقشه شون خراب بشه ، دلش میخواست به اون چهارتا فسقلی و اون بانیِ کیوت کمک کنه و دقیقا نمیدونست چرا !
حقیقتا هیچ ایده ای نداشت که باید چجوری حواست نامجون رو از دوربینا پرت کنه ، با این حال نفس عمیقی کشید :
+ تف به این زندگی شخمی ...
زیر لب گفت و بی سر و صدا وارد اتاق شد .
در رو پشت سرش آروم بست و پاورچین پاورچین نزدیک نامجون شد . دو سه قدم با میز فاصله داشت که :_ واسه چی بی اجازه میای داخل ؟
جین پوکر سرجاش ایستاد و به نامجون خیره شد .
اما اون نگاهش رو حتی یک ذره هم بالا نیاورد تا به جین نگاه کنه ._ مثل یه جغدِ دپرس به من زل نزن .
میخواست بگه "هر وقت اینجایی و بهم خیره میشی ، نمیتونم روی کارم تمرکز کنم ، تو حواسم رو پرت میکنی !"
اما بجاش سکوت کرد و ترجیح داد این چرندیات گوشهی ذهنش بمونن . پس فقط بدون اینکه سرش رو بالا بیاره اون رو گفت و به کارش ادامه داد .پسر کوچیکتر نفسش رو پر سر و صدا بیرون داد و رفت روی گوشهی خالیه میز نامجون نشست ، پاهاش رو روی هم انداخت و از بیکاری در و دیوار رو نگاه میکرد ، هرازچندگاهی هم به مانیتوری که دوربین ها رو نشون میداد نگاهی مينداخت و به این فکر میکرد که چرا اون نفله ها اینقد لفتش میدن !
بعد از چند دقیقه نامجون بالاخره دست از تایپ کردن برداشت و کمی توی جاش جابجا شد ، کش و قوصی به بدنش داد و خیلی خنثی سمت جین چرخید و نگاهش کرد . برخلاف تصورش نامجون هیچ توجهی به طرز لباس پوشیدنش نکرد ، پس بیشتر از قبل پیش خودش خجالت زده شد .
اول از همه موهای شلختهاش توجه نامجون رو جلب کرد بنظرش با موهای شلخته شبیه عقب مونده ها شده بود (کَثافت)
یکم قیافش تو هم رفت .
YOU ARE READING
A Moment To Remember
Fanfiction❗️[متوقف شده]❗️ توی هر داستان سه طرف وجود داره ؛ مال من مال تو و حقیقت ! Couple : Namjin Genre : Romance , Amnesia