Part 21

201 37 10
                                    

Taehyung :
هااااه...
این کلاس مزخرف کی میخاد تموم شه ...چرا این بز پیر نمیره بیرون ...
آفتاب تو صورتمه ، گشنمه ، حوصله ندارم ، دلم میخاد بگیرم یکیو بزنم...
سرمو روی میز گذاشتم ، تازه چشمام گرم شده بود که _

= کیم تهیونگ ! بیا اینو حل کن !

کیم تهیونگ و مرگ ...

( تهیونگ در اون لحظه☝)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

( تهیونگ در اون لحظه☝)

در مقابل این معلم نمیتونستم مقاومت کنم ، پس با بیحالی از جام بلند شدم و کشون کشون خودمو به تخته رسوندم ...
تا ماژیک رو به دستم گرفتم ،..

= استاد ساعت از دو گذشته !

= خیله خب میتونید برید ، جلسهٔ بعد میپرسم .

یییسسسسسس! دتس ایت بچ !

با انرژی ای که نمیدونم یهو از کجا پیداش شد ، رفتم کیفمو برداشتم و بدو بدو خودمو به در کلاس رسوندم ، در کلاسو سریع باز کردم و رفتم بیرون که یدفعه با یکی برخورد کردم و افتادم رو زمین ، یا شایدم روی ... کسی ؟

سریع از روی شخصی که افتاده بودم روش بلند شدم و نگاهی بهش انداختم ..

اوه شت...اون یه دختره !
چه خوشگلم هست ! به به !
مال دانشگاه خودمون نیست قطعا ! چون همچین فرشته هایی نداریم اینجا !

بسه دیگه خیره نشو اینقد احمق !

سرمو تکون دادم تا از فکر و خیال بیرون بیام ، بلند شدم وایسادم و دستمو سمتش دراز کردم :

÷ اوه من متاسفم ! بزارید کمکتون کنم !

از کی تاحالا اینقد با ادب شدم من ؟!

سرشو بالا آورد و یکم نگاهم کرد ، لبخندی زد و دستم گرفت و بلند شد .
با لبخند خوشگلش گفت :

¢ خیلی ممنونم !

÷ خـ..خواهش میکنم !

خم شدم و کیفشو از رو زمین برداشتم و با دستم خاکاشو تکوندم ،و بعد کیفو سمت دختره گرفتم :

÷ کیفتون !

¢ اه..ممنون !

کم کم بچه ها از کلاس بیرون میومدن :

÷ اهم
سرشو به طرفم چرخوند :

÷ شما مال این دانشگاه نیستید درسته ؟

A Moment To RememberWhere stories live. Discover now