Part 29

155 42 42
                                    

هی تو ! اون ستارهٔ بی پدر مادر پایین صفحه برا خوشگلی نیسته ها ! بزن روش ⁦ಠ_ಠ⁩
بارکلا حالا برو بخون ⁦ಠ◡ಠ⁩
▪▪▪▪▪

Jin :

بی حوصله به دنیای بیرون پنجره خیره شده بودم ، ماه هاست که توی این مکان بسته ام و تنها راه ارتباطیم با بیرون از اینجا ، فقط همین پنجره کوچولو عه...

هوا ابریه و خورشید به زور دو سه تا پرتوی نور به زمین میتابونه ... نه دیگه گنجشکا جیک جیک میکنن ، نه کلاغا تو هوا چرخ میزنن و نه حتی
کبوترای خل و چل خودشونو محکم و بی دلیل میکوبن به پنجره ها !

کسل کننده ، مسخره ، حوصله سر بر ، عذاب آور روزای من حول محور اینا میچرخه فقط !
نه چیز جدیدی ، نه هیجانی ، نه هیچی !

تمام روز و شبمو مجبورم توی این اتاق مسخره  بشینم و از پنجره بیرونو نگاه کنم ...

دلم از دنیا گرفته !

کاش یا میکشت منو یا آزادم میکرد برم گم و گور شم !

یکم چشامو مالیدم و دوباره به آسمون خیره شدم ؛
ابرای سیاه و ترسناک از هر طرف مثل لشکری به زمین هجوم آوردن ، اما وقتی رسیدن دیگه ترسناک نبودن ، چون چیزی ترسناکتر از اونا به وجود اومده بود ... رعد و برق !

اما درست که فکر میکنم انگار رعد و برق داره شروع کنسرت موسیقی آسمون رو اعلام میکنه !

چشمامو بستم و سرم رو روی دستام گذاشتم و فقط به صدای آرامش بخشی که از بیرون می اومد گوش سپردم .
اولین قطرات بارون، آروم آروم نت های موسیقی رو به صدا در می آوردن ...

اون که چیزی از موسیقی نمیدونه ! پس چطور میتونه انقدر دل انگیز بنوازه که درخت ها دست هاشونو به طرفش دراز کنن ، گل ها صورتشونو باز کنن و لبخندی زیبا بهش بزنن و حیوونا با صداش به رقص در بیان؟؟

کاش منم الان اون بیرون بودم . تو چاله های پر از گِل و آب میپریدم و صورتمو رو به آسمون میگرفتم تا قطره های ریز و درشت بارون که به صورتم میزد رو حس کنم ، اما حیف که پشت این دیوارای سنگی اسیر شدم !

سرمو بالا آوردمو به قطره هایی که محکم به شیشه میخوردن خیره شدم ...

انگار که شاد بودن کافیه تا بتونی یه استاد موسیقی باشی و مثل اون ، ترانه هات رو برای همه بخونی ! تو شادی همه ، با آهنگ دل انگیزت شریک شادی همه کسایی باشی که به ترانهٔ تو گوش میدن !

کم کم نوازش تموم میشه و حالا نوبت افراد غمگینه ...

اون واقعا یه استاده که اینطور ترانه شادی رو به غمناکترین ترانه هستی تبدیل میکنه !

این بارون چیزیه که از شروع پاییز منتظرش بودم ... آهسته آهسته دلمو میشوره و به وجودم زندگی میبخشه ! اون همیشه ترانه نواز تنهایی های منه و هر وقت میره ، بی صبرانه منتظره اومدنش میشینم !
آخه منکه کسیو ندارم تا درد و غمامو بهش بگم ! پس کی بهتر از بارون ؟ اونم بارون پاییزی که جادوی خاصی داره !

A Moment To RememberWhere stories live. Discover now