Jin :
دیشب اینقد گریه کردم تا خوابم برد . اون واقعا یه کثافتِ عوضیه ! چطور تونست اونکارو بکنه ؟ ، مثلا رئیس یه باند بزرگ مافیاییه ! خاک تو سرش کنن ، احمقِ متجاوز ! اصن من چرا از این زرافه خوشم اومد ؟! ... ولی ... اون لوکیشن ... اون حالت ... اون طعم تلخ و شیرین ... همه و همه واسم آشنایی داشت ! مثل اینکه قبلا یبار همهٔ اینا واسم اتفاق افتاده ! ... حالا که چی ؟ ...
فردا صبحش با صدای آزار دهندهٔ چند نفر بیدار شدم . با اینکه بیدار بودم اما خودمو زدم به خواب تا ببینم چی میشه و باید چیکار کنم صداشونو میشنیدم :=این کیه دیگه ؟!
= مستخدم جدیده ؟(با خودم گفتم ینی باید مغزمو خر لیسیده باشه که خدایی نکرده بیام تو این گه دونی و واسه رئیس گه تر خودش ، کار کنم ! )
= چه خوشکلههه !
= چه سفیده !
= لباشو نیگااا !
= پسره یا دختره ؟یدفعه یه نفر با صدایی که شبیه این تازه به بلوغ رسیده ها بود ، داد زد :
% برید گم شید اونور کون گشادای بی خاصیت . واس چی تجمع کردین ؟ اونم تو اتاق من !
بعد اتمام جملش همه با هم گفتن :
= متاسفیم فرمانده !
احساس کردم پسره از دیدن من تعجب کرد :
% این دیگه کدوم خریه ؟ تو اتاق من چیکار میکنه ؟ چرا رو تخت من خوابیده ؟
یهو یه صدای آشنا شنیدم :
& هی من اینو میشناسم !
% کیه ؟
& این همون جاسوسیه که همین دو سه هفته پیش رئیس زندانیش کرد !
دوباره همه گفتن : = اوووووه !
% خب الان چرا اومده اینجا ، مگه زندانی نبوده ؟
& عای دونت نو !
% کوفت و دونت نو ! هیچ وقت هیچی نمیدونی !
برای چند دیقه اتاق ساکت شد . حس کردم دیگه وقتشه از خواب الکیم بیدار شم ! ، اول یکم وول خوردم و بعد آروم چشمامو باز کردم و بعدم نشستم رو تخت ، چشمامو مالیدم و خمیازهٔ الکی ای کشیدم ، حالت صورتمو خواب آلود کردم و به تک تکشون نگاه کردم :
= اوه بچه ها سفید برفی بیدار شد !
و چند نفری که اونجا بودن زدن زیر خنده ، اما اون پسره که جثهٔ ریز تری نسبت به بقیه داشت و اون احمقا فرمانده صداش میکردن ، ساکتشون کرد :
% خفه شید !
و بلافاصله همه دهنشونو بستن . به حرف اون مغز فندقیا اهمیتی ندادم ، چون امروز تو مود خوبی بودم . بلند شدم و جلو چشم همشون به سمت در حرکت کردم ، به چهار چوب در رسیده بودم که پسره گفت :
% هی زندونی کجا ؟
به سمتش چرخیدم و با قیافهٔ پوکری گفتم :
YOU ARE READING
A Moment To Remember
Fanfiction❗️[متوقف شده]❗️ توی هر داستان سه طرف وجود داره ؛ مال من مال تو و حقیقت ! Couple : Namjin Genre : Romance , Amnesia