part14

1.6K 226 30
                                    

جین__کوک تو این همه واسه اون سختی کشیدی....بعد یه حرف از توووو فیلممممممم بهت زده خر شدی؟

کوک__من فقط نمخام دیگه ازدستش بدم

سرشو انداخت پایین

جین هوف کلافه ای کشید

جین__من یه نقشه ای دارم

کوک__چه نقشه ای؟

جین__کای

کوک__کی؟

جین__تو بچگی یه دوست داشتم اسمش کای بود بعد باهم رفتیم دانشگاه عین داداش جون جونیم بود....یه آلفاس ....دعوتش میکنم به بهونه ی کارای شرکت و وکالت تهیونگ و خر میکنم
میارمش تو خونه...چون آلفاس  و بدون جفت واسه جفتشون خطریه ....با کای هم صحبت میکنم هرجوری به هر روشی حرص تهیونگ و در بیاره

کوک__این کاره درستیه؟میگم آخه ناراح

جین__خفه ناراحت شه که میشه چیکار کنم تو چی ها؟ جواب تورو دادم ....جواب خودمم دادم....جواب نویسنده به کنار....خواننله هارو چیکار کنم ها؟....جواب بدم ببخشید چون تهیونگ ناراحت نشه بوک تا پارت قبل تمومه؟

کوک که از حرفای جین هیچی نفهمید به تکون دادن سرش قانع شد



وی(گرگ ته)
وی__اسکول جمله بود درآوردی آخه؟

تهیونگ__خودت گفتی این جمله عالیه....

وی__بیخیالش بیا رمانتیک شیم یه دست کت و شلوار بردار....یه گل بگیر دستت....یه کادوی خوشگلم بگیر برو بیمارستان

تهیونگ__من تازه اومدم خونه خستممممم

وی__کون گشاد دیگه از من مشاوره نمیگیریاااا

تهیونگ__باشه باشه بابا

تهیونگ__هوفف سر قبر بابامم کت و شلوار به زور پوشیده بودم

وی__خفه برو من میخام زود تر برسم پیش جفتممممم

تهیونگ چشم غوره ای رفت و بعد از پوشیدن کت و شلوار

سوییچ فراری مشکیش و برداشت (مدیون فک کنید ماشین مورد علاقمه)

تو راه با وی درگیر بود

تهشم یه دسته گل رز وحشی گرفت

برای کادو هم دودل بود

خرس که گرفته بود

پانداعم خرس محسوب میشد

تفنگ عصباب بازی نمیکونست بگیره

خب چی میخرید؟

انگشتر کاپلی....

تو ذهنش عین بید رژه رفت

تهشم همونو گرفت و راه افتاد سمت جفتش😁

پشت در اتاق بود

از اتاق رایحه ی خوشایندی نمیومد

انگار کسه دیگه ای هم تو اتاق بود

شاید پرستار بود

ولی واقعن یه پرستار انقدر حس خطر بهش القا میکرد

بدون در زدن با اخمای توهم وارد اتاق شد

کوک از ابهتش نفسش گرفت

جین خونسرد نگاش کرد

و در میان اونها پسر عضله ای با لبخند گرمی که به کوک نگاه میکرد

روشو برگردوند و چهره ی تهیونگ نگاه کرد

کای__افتخار آشنایی با چه کسی و دارم

و بله کارد میزدی خون تهیونگ در نمیومد که

کای یه تای ابروشو بالا داد

تهیونگ__جفت....
جین نذاشت حرفشو بزنه

تهیونگ__رئیس شرکیتیه که گفتم وکالت میخواسته و همینطور اون خیری که پول عمل مامانم و داده

و تهیونگ میتونست جوشیدن خون توی رگ های گرگشو حس کنه

چرا فقط نمیتونست یه گلوله تو مغز اون آلفایی که دست کوکشو گرفته خالی کنه؟

تهیونگ__و شما؟

از بین دندوناش غرید

کای__کای هستم ....رفیق قدیمی جین ...منو جین از بچگی تقریبا باهم بودیم

و دوباره با لبخند به کوک خیره شد

ذهن تهیونگ**
گوهکش با نگاش امگامو خود

آهه تهیونگ آروم باش اون فقط یه دوستهههه
پس چرا داره امگامو با نگاش میخوره
ازش متنفرم
متنفرم
متنفرمممم

**
کای__خب کوکی تعریف نکردی چطور همچین بلایی سر خودت آوردی

تهیونگ دیگه از این عصبی تر نمیشد کوکی؟نه کوکی؟

کای که دید اوضاع خیته بای ه تنهاتون میزارم دست جین و گرفت و کشید بیرون و با جین زد زیر خنده

تهیونگ__میشه دقیقا بگی این به چه فاکی اینجا بوده؟

کوک__به توچه؟

تهیونگ__من جفتتم....به من چه آره واقعا به من چه

گل و انگشترایی که خرید بود و تو سطل زباله انداخت و از اتاق رفت بیرون

با نگاه سوراخ کننده آلفای خونسرد مقابلشو نگاهی انداخت و با پوزخند دور شد

تهیونگ هرگز بازی و نباخته بود

ولی کوک که بازی نبود بود؟

پس تمام تلاششو میکرد تا به اون پسره کوکش و نبازه

نه تهیونگ آدمی نبود که از میدون به در بره




های گایز
چطورین؟
ووت و کامنت یادتون نره

آها دیدین کای وارد میشود😀

حالا ماجرا داریمممممم
مرسی که حمایت میکنید
و نمیکنید😐
دوستون داره ننه😁

His paper worldWhere stories live. Discover now