part6

2K 354 17
                                    

جین__آخه خب آخه من وکالت خوندم ولی اونا حسابدارکمیخوان کوک
کوک__حالا بهشون بگو خواهش خواهش

تهیونگ روی صندلی نشسته بود و به اون کیوت نگاه میکرد که با نزدیک شدن
رایحه ی وانیل فهمید پسرکش داره نزدیک میشه

کوک حتی تو بغل جین با رایحه ی هلو هم میتونست
رایحه ی قهوه ی  آلفا رو حس کنه
خودشو بیشتر تو بغل جین جا کرد هنوز از دستش دلخور بود
اون حتی به طور کامل پسش هم نزده بود

جین__سلام آقای کیم
تهیونگ__سلام راحت باش
جین__ام میخواستم تشکر کنم بابت کمک های خیر خواهانه ای که به مادرم کردین(خیر خواهانه؟داداشتو به فاک دادهههههه)
تهیونگ__کاری نکردم وضیفه بوده
بعد نیم نگاهی به کوک کرد که بهش بفهمونه منظورش به فاک دادنشه
و کوک هرچقدرم قهر بود نمیتونست جلوی خنده ی ریز و رب شدن گونه هاشو بگیره
جین__به هر حال از برادرم شنیدم حسابدار لازم دارید ولی من وکالت خوندم اگه کمکی ازم بر میاد دریغ نمیکنم
تهیونگ__آه بله خب راستش شرکت به خاطر یه حسابدار بدهی بالا آورده و ما میخوایم به دادگاه بگیم که مشکل حسابداره و شرکت دخول نداشته پس وکیل لازم داریم
بعد کارتی و درآورد و بهش داد
تهیونگ__خوشحال میشم شنبه ساعت 8نه نه11بببنمتون
جین سر تکون داد و دور شد

بالاخره عمل مادر کوک با موفقیت انجام شد  و تهیونگ که حالا دیدشو زده بود راهی خونه شد
جین و کوک هم داخل اتاق رفتن و با مادرشون حسابی رفع دلتنگی کردن

مادرشو آورده بودن خونه
نمیدونست چیکار کنه باید میرفت سرکار؟
اونم وقتی تهیونگ هم پسش زده بود و هم اخراجش کرده بود؟
اگه نمیرفت و تهیونگ اخراجش میکرد چی؟
یعنی دوبار اخراج میشد؟
بعد این تو سابقه کاریش میخورد؟
مثلا وی دوبار توسط کیم تهیونگ اخراج شد
شاید بعدش دیگه جایی بهش کار ندن
با این افکار لباسشو عوض کرد و راهی خونه ی کیم شد
کوک__ام سل...سلام،.من....چیزه
تهیونگ__خوب شد اومدی فک کردم دیگه نمیای
کوک سرشو انداخت پایین و حرفی نزد
تهیونگ__خب بیا داخل
کوک رفت تو وو با دیدن خونه هنگ کرد
همش دوروز خونه نیومده بود
و نامجکنم که نبود
پس همه ی خرابکاری ها زیر سر خود تهیونگه
و البته که تقصیر تهیونگ نبود
تهیونگ گشاد بود ولی بی نظم نه
اون پیر خرفت(پدرش)بهش نظم و یاد داده بود
ولی مشکل این بود که نامجون قبل سفر یه پارتی حسابی گرفت
و رید به خونه و زندگی تهیونگ(😂)
شروع کرد به تمیز کردن
تهیونگ هم حاضر شد که بره شرکت
تهیونگ__برای ناهار برمیگردم ولی چیزی درست نکن از بیرون میگیرم
کوک هم با تکون دادگ سرش فهمیدمی رو گفت
کل خونه رو تمیز کرده بود و حالا مونده بود اتاق تهیونگ
همین که وارد شد گوشی با قاب مشکی دید
یه چیزی ته ته دلش میگفت
حالا اگه گوشی جفتت و چک کنی که طوری نمیشه
و بعله اون شیطان درون کوک بود که بیدار شده بود
شیطان کوک__ببین اون جفتته ...درسته نمیخواد قبول کنه ولی تو یه کاری کن کنه یعنی قبول کنه الانن گوشیشو یه نگاهی بنداز
فرشته ی کوک__نه این اخلاقی نیست تهیونگ خودش باید به این عقیده برسه که تورو پس نزنه
کوک__خب اگه پس بزنه چی؟
تهیونگ که توی چهارچوب در به جنجال کوک با خودش خیره بود با فهمیدن اینکه کوک فکر کرده تهیونگ پسش زده
دنیا رو سرش خراب شد
این واقعیت نداشت تهیونگ خیلی اون موجود کوچولو رو دوس داشت
ولی میترسید ......اون حتی گفتن یه دوست دارم هم بلد نبود
اون امگا لیاقتش خیلی بیشتر از تهیونگ بود
خب تهیونگ از نظر خودشم یه عوضی بود نبود؟
شیطان کوک__اگه به چشمش نیای که نمیتونی خودتو نشون بدی
فرشته ی کوک__اگه پست بزنه خیلی بهتر از اینه که جفتش شی اون یه عوضی
کوک__اون عوضی نیس فقط تنهاس خیلی ام تنهاس
بعد بغض کرد و نشست رو زمین
خب تهیونگ که نمیتونست صدای شیطان و فرشته ی کوک و بشنوه
ولی حرف کوک
خب یه جورایی راست بود اون فقط زیادی تنها بود
و فقط یکم وقت میخواست تا فکر کنه
پس از چهارچوب اتاق بیرون رفت و انگار نه انگار اصلا وارد خونه شده
دوباره در و باز کرد و با یه صدای بلند  گفت
تهیونگ__من اومدم
کوک سریع به خودش اومد و اشکاشو پاک کرد
نه اونسته بود گوشی تهیونگ و چک کنه
نه اتاق و تمیز کرده بود
ولی اهمیتی نداشت
رفت پایین و میز و برای تهیونگ چیدپهرچی ام ته گفت بیا باهم بخوریم قبول نکرد
و رفت خونه پیش مادرش


















سلام نامردا
سلام ای بی معرفتا
سلام ای سکته بده ها😭
چرا ووت و کامنت نمیدین؟
چرا به من انرژی نمیدید؟
شصت مبارکتون کار نمیکنه؟
اشاره که هس از اون بخواید😧
دوستون دارم
خوشتون اومد؟
بای بای

His paper worldTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang