نامجون خیلی درگیر شایعه ها و رمز و راز های اون خونه شده بود. یه سری تئوری بود که میخواست امتحانشون کنه اما با وجود جو عجیبی که بین بقیه بود نمیتونست درخواستی ازشون داشته باشه.با شنیدن صدای زنگ از جاش بلند شد و رفت دم در تا پیتزا ها رو تحویل بگیره. 10 تا جعبه پیتزا! ولی فک میکرد فقط 7 تا جعبه سفارش داده!
هوسوک سریع اومد پایین و تو آوردن جعبه ها کمک کرد.
البته این چیزی بود که نامجون یه لحظه فکر کرد. در واقع هوسوک اومده بود سه تا جعبه پیتزای خودشو بگیره!
هوسوک : آخ جووون بچه هام رسیدن!
و وقتی اونایی که مال خودش بودن رو گرفت سریع دوید طبقه ی بالا!
نامجون بقیه رو برد و روی میز گذاشت و یکی از اونا رو برداشت و مشغول خوردن شد.
به جونگ کوک نگاه کرد که کل روز داشت بازی میکرد.
یونگی از اتاق بیرون اومد و یکی از جعبه ها رو برداشت و دوباره رفت توی اتاق.نامجون که خیلی کنجکاو شده بود اتاق اونا رو ببینه بلند شد و همونطور که برشی که توی دستش بود رو گاز میزد در زد و وارد اتاق شد.
با دیدن وضعیت روبهروش ریزش پشم هاش رو در ناحیه ی کمر حس کرد!
اتاق به دو نیم تقسیم شده بود.
نصف اتاق خالی خالی بود و فقط یه میز با چند تا کشو و یه تخت اونجا بود که یونگی روی اون تخت بود و زیر پتو همچنان که آهنگ گوش میداد و دراز کشیده بود پیتزا میخورد!
طرف دیگه ی اتاق از کف اتاق تا حتی روی دیوار ها شلوغ پلوغ بود!
اصلا هوسوک کی گفت کرده بود اون پوستر ها رو بچسبونه و وسایلش رو روی زمین پخش کنه؟!هوسوک همچنان که میرقصید و پیتزا میخورد گفت : کاری داری؟
نامجون : نه بیخیال! راحت باشین!
و در کمال تعجب یونگی چیزی نگفت و هوسوک هم به رقصیدن ادامه داد.
چرا اون ها انقدر عجیب غریب بودن؟
نامجون شونه بالا انداخت و عینکش رو روی دماغش بالا برد و سمت اتاقشون رفت. سوکجین هنوز دراز کشیده بود و سریال نگاه میکرد.
_ میشه باهام بیای؟ میخوام بگردم ببینم کتابخونه ی اینجا کجاست.
جین بهش نگاه کرد و بلند شد : اوکی.
هر دو از اتاق بیرون رفتن و اول رفتن تا طبقه ی اول سالن غربی رو بگردن.
نامجون که احساس راحتی بیشتری با جین داشت گفت : مراقب باش. نمیدونیم شایعه ها درباره ی چی ان.
جین : خودم میدونم لازم نیست که بگی.
نامجون به تغییر رفتار ناگهانی جین نگاه کرد و سرش رو خاروند و باشه ای گفت.
YOU ARE READING
📜 rumor / شایعه 📜
Fanfictionشایعه شماره 0 : خود ارضایی ممنوع! 🚫 اینجا یه زندان خیلی خوشگل و گرم و نرم با کلی طلسم های منحرفانه و شق کنندس که ما باید تحملش کنیم تا وقتی که اون تیکه کاغذ فاکی رو پیدا کنیم... مطمئنم قرار نیست خوش بگذره! _ کامل شده ✅