تهیونگ : مشکل تو چیه؟
کوک : کی گفته ما قرار میزاریم؟
تهیونگ خودشو روی کاناپه پرت کرد و گفت : ولی من فکر میکردم تو عاشق منی! همونطور که جیمین گفته بود.
کوک. : من... من عاشق تو هستم ولی.. ولی نمیتونم باهات قرار بزارم..
تهیونگ : وات د فاک؟ برای چی؟
کوک به دیوار تکیه داد و نفسشو فوت کرد :من نمیتونم با کسی قرار بزارم
تهیونگ به خاطر ترسی که توی چشمای کوک بود گیج شده بود.
فک میکرد هر دو عاشق هم دیگه ان. وقتی بلند شد و سمتش رفت، عقب رفتن کوک. بیشتر نگرانش کرد : جونگ کوکی من، مشکل چیه؟کوک : من میترسم. من نمیتونم با کسی باشم..
تهیونگ : از من میترسی؟ کاری کردم که بترسی؟ متاسفم اگه دیشب خشن بودم ببخشی...
جونگ کوک : نه نه نه مشکل این نیست. تهیونگ من فوبیای رابطه دارم. نمیتونم به کسی متهعد بشم. فوبیای تعهد دارم.
(بمولا که گشادیم میاد توضیح بدم برین گوگل سرچ کنین... )
تهیونگ گیج شده بود. در واقع اولین بار بود که اصلا اسم چنین چیزی رو میشنید : فوبیای تعهد؟ ولی ما که قرار نیست ازدواج کنیم!
جونگ کوک : موضوع این نیست. وقتی توی یه رابطه ام حس میکنم قفل شدم. نمیدونم... نمیدونم... بیا فقط فراموش کنیم و دوست بمو...
تهیونگ دیگه صبر نکرد جملهش تموم بشه و جلو رفت و لباش رو روی لباس اون کوبید و شروع کرد به عمیق بوسیدنش.
کوک شوکه چند قدم عقب رفت.با وجود ترسی که توی دلش پیچ میخورد اون رو همراهی کرد. هنوز میتونست طعم عسلی که تهیونگ برای صبحونه خورده بود رو بچشه.
زبون گرم و شیرینش توی دهنش میچرخید و قدرت فکر کردن رو ازش گرفته بود.وقتی لب های خیسشون با صدا از هم جدا شدن تهیونگ لیسی به لبش زد و گفت : من از دستت نمیدم. میتونیم باهم کاری کنیم که بهش غلبه کنی یا میریم پیش مشاور یا هر کاری که تو بگی.
کوک : نمیشه تهیونگ نمیشه من چندین بار سعی کردم ولی نمیتونم... من دوستت دارم،ولی رابطه...
تهیونگ : پس فرض کن فقط سکس فرندیم. که اتاق مشترک داریم و عاشق همدیگه ایم و لاس میزنیم.
جونگ کوک : این چ فرقی با دوست پسر داره؟
تهیونگ : هیچ فشاری برای همیشه پیش هم بودن و حرف زدن و نگران شدن نیست.
جونگ کوک : نمیدونم... شاید... باشه..
...
وقتی جیمین به اتاق برگشت تهیونگ منتظرش بود : جیمین. حالت خوبه ؟
جیمین خودشو به اون راه زد : ها؟ معلومه که خوبم. چیزی شده؟
تهیونگ :جیمین لطفا.. من اون شب رو یادمه. به اندازه ی کوک مست نکرده بودم.
DU LIEST GERADE
📜 rumor / شایعه 📜
Fanfictionشایعه شماره 0 : خود ارضایی ممنوع! 🚫 اینجا یه زندان خیلی خوشگل و گرم و نرم با کلی طلسم های منحرفانه و شق کنندس که ما باید تحملش کنیم تا وقتی که اون تیکه کاغذ فاکی رو پیدا کنیم... مطمئنم قرار نیست خوش بگذره! _ کامل شده ✅