اودنگی(پارت دو)

325 69 15
                                    

از وقتی اودنگی دارم و میتونم باهاش بازی کنم حالم خیلی خوبه و تابستونم داره با بازی کردن کنارش تموم میشه.
گاها هیونگا به شوخی میگفتن الان اودنگی بیشتر از ما دوست داری چون وقتی هستیم هم نمیای پیش ما بشینی. من فقط یکم خیلی زیاد به این موجود کوچولو دل بستم و دوست تنهایی هام شده.
قراره امروز با بچه ها بریم بیرون ولی هنوز از هیونگا نه اجازه گرفتم نه کارامو انجام دادم. بهتره اول زنگ بزنم از یونگی هیونگ اجازه بگیرم.
_سلام هیونگ خودم خوبی؟
_سلام همستر کوچولو خودم ، من عالیم و در خدمتم
_ هیونگ میشه اجازه بدین با دوستام برم بیرون هر وقت بگین برمیگردم خونه
_البته که میشه عزیزم، تا ۷ خونه باش که همه خانواده جمع باشیم، کارتتم شارژ میکنم میتونی دوستاتم مهمون کنی اگر چیزی بخواین بخرین یا بخورین
_هیونگ خودمی عاشقتممم
_ ای بچه زبون باز ، مواظب خودت باش هیونگ باید بره کار داره، میبوسمت
- میبوسمت هیونگ
جین انقد خوشحال بود هیچ چیزی نمیتونست ذوقشو کور کنه بین لباساش گیر کرده بود چی انتخاب کنه با صدای آیفون به خودش امد.
یعنی کی میتونه باشه هیونگا که کار دارن، وقتی دید سانها امده در براش باز کرد و دم در منتظرش موند تا بیاد.
_جینی جون خودم
_ سلام سانها خان نامرد که از دیروز جوابمو ندادی
_ چون میخواستم ببام سوپرایزت کنم ، بی ذوق الان برام ذوق کن دیگه امدم باهم اماده شیم بریم بیرون هه چانم کلی پز بدم‌.
_باشه حالا بیا برای من لباس انتخاب کنیم موندم چی بپوشم
_زیاد زحمت نکش جین ، هه چان امر کرده هممون سفید بپوشیم از لباسای سفیدت انتخاب کنیم.
_ میخوای ما دوتا یه رنگ دیگه بپوشیم اذیتش کنیم؟
_جین توام بلدی اذیت کنی ای شیطون بلا! نمیشه چون من لباس سفید اوردم فقط
_خیلی خوب بریم انتخاب کنیم

_سانها به نظرت تیشرت سفید با این هدبند و مچ بند قرمز خوبه؟
_به تو همه چی میاد به نظرم محشر میشی، امتحان کن
هر دوتاشون آماده شدن و کلی از هم دیگه تعریف کردن و هیونگ سانها دنبالشون امد تا ببره جایی که با هه چان قرار داشتن.

_سانها به نظرت تیشرت سفید با این هدبند و مچ بند قرمز خوبه؟_به تو همه چی میاد به نظرم محشر میشی، امتحان کنهر دوتاشون آماده شدن و کلی از هم دیگه تعریف کردن و هیونگ سانها دنبالشون امد تا ببره جایی که با هه چان قرار داشتن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هه چان وقتی جین و دید محکم بغلش کرد و گونه اشو بوسید که صدای اعتراض جین و سانها بلند شد.
_ هه چان من دوست ندارم کسی به صورتم دست بزنه و اخم بامزه ای کرد.
_هی هه چان به جین من دست زدی نزدیا فهمیدی؟
_ سانها اولا جوابتو نمیدم
_جین من هر وقت دلم بخواد میبوسمت به من چه میخواستی دوستم نمیشدی حالا مسئولیت قبول کن.
_هی من که هرچی بگم گوش نمیکنی فعلا بیاین بریم اول غذا بخوریم که من صبحانه ام نخوردم بعد بریم نشون دوستیمونو بخریم.
به سمت رستوران طبقه اخر مرکز خرید رفتن و کلی غذا سفارش دادن، گارسون با تعجب بهشون نگاه میکرد مگه سه تا بچه که همشون لاغرن چقد میتونن غذا بخورن.
با وجود غذایی که برای ۵ نفر یا بیشتر بود هیچ اثری ازش باقی نمونده بود و هر سه دستاشونو رو شکمشون گذاشته بود و نای تکون خوردن نداشتن.
_ هه چان ، سانها پاشین کلی کار داریم باید تا ۷ خونه باشم، راستی یونگی هیونگم هممون مهمون کرده
_ وای هه چان عاشق این هیونگ خفنته ، نمیشه هیونگ منم باشه
_وای مرسی حتما ازش تشکر میکنم
_ بیاین بریم حساب کنیم چرب زبونا یه تعارفم نمیکنن نه حساب نکن و فلان
_ ماها که این حرفارو نداریم باهم دفعه بعدم هیونگ سانها حساب میکنه.
_واقعا هیچ کس حریف پرویی تو نیست هه چان
هر سه خندیدن و بعد اینکه جین حساب کرد برای خرید رفتن.

seokjin (short stories)Where stories live. Discover now