Third POV:
هری گیج شده بود، یعنی اون گی بود؟ منظورم اینِ که اون از یک پسر خواسته بود که برای 'قرار گذاشتن' بهش کمک کنه، و تقریبا دوبار به اون پسر اجازه داد ببوستش.
ولی بعد اون به جینی فکر کرد.اون هنوزم فکر میکرد که اون زیباست و شخصیت فوق العاده ای داره . پس اون کاملاً نمیتونه گی باشه ولی کاملاً هم استریت نیست.
اون قبلاً از هیچ پسری خوشش نیومده بود. اما بوسیدن مالفوی که مطمئنا 'پسر' بود رو دوست داشت، پس یچیزی اینجا غلط بود.
اون نمیتونست از هرماینی بپرسه؛ چون اون سعی میکرد راجب پسری که دربارش حرف میزنه سر در بیاره و اون فعلا اماده نبود تا راجب مالفوی چیزی بگه. و رون اصلاً هیچ کمکی نمیکرد.احتمالا یچیز راجب اینکه اون گی نیست میگفت و باعث میشد تا اون خودش رو نشناسه.
هری بیشتر فکر کرد ؛اون میخواست انکار کنه ولی فایده ای نداشت، جواب خیلی واضح بود. اون بایسکشوال بود.
از رختخوابش بلند شد و شنل نامرئیش رو پوشید تا بالای برج نجوم بره.به محض اینکه به اونجا رسید دراکو رو دید که لب هاش رو روی هم فشار میده و روی دیوار نشسته.
هری شنلش رو در اورد و توجه دراکو رو به خودش جلب کرد.
"فکر نمیکردم بیای پاتح، حدس میزنم دیر برسی بهتر از اینِ که هیچ وقت نرسی." دراکو خمیازه کشید ، اما نگاه شیطنت امیزش با گاز گرفتن لبش از بین رفت. عادتی که هری تا الان بهش توجه نکرده بود.
"اره...من هم فکر نمیکردم." سکوت اونجا رو در بر گرفته بود و هری داشت سعی میکرد تا در برابر خواسته ای که از دراکو داشت مقاومت کنه.
دراکو به شوخی گفت:" اون چیزی که میخوای بپرسی رو بپرس پاتح."هری از شوخی دراکو تعجب کرد، اون پسر هر چقدرم ناراحت باشه باز میخندید. داشت به این فکر میکرد که چجوری موود پسر از وقتی که اون رو سر میز شام دید تغییر کرد.
"چیشد؟" فقط دو کلمه بود ولی دراکو فهمید که چی میخواد.
دراکو مطمئن نبود که چرا اومده اینجا، اما میخواست که بیاد.البته که اون دوستای اسلیترینی خودش رو داشت، ولی اونها درکش نمیکردن. برای همین اون برای هوای تازه اومد اینجا و البته بخش کوچیکی ازش امیدوار بود که اون پسر گریفیندوری رو ببینه.
دراکو تصمیم گرفت باهاش صحبت کنه. شاید این ناراحتی یا بی قراری برای نگفتن به کسی بود-هرچی که بود نمیتونست به هری اعتماد نکنه.
"پدرم" دراکو به عکس العمل هری نگاه کرد و منتظر بود تا هری اونو بخاطر داشتن این مشکلات احمقانه مسخره کنه. اما اینکارو نکرد. تو چهرش نگرانی دیده میشد وقتی رفت تا کنارش بشینه.
"هرکاری میکنم برای اون نا امید کنندس.اون از من خجالت میکشه میدونم که اینطوریه. جوری که وقتی تو خیابون هستیم از من فاصله میگیره یا وقتایی که میگه ' اوه. چرا نمیتونی شبیه این شخص باشی؟' من میخوام اون به من افتخار کنه، ولی میدونم اون هیچوقت اینکارو نمیکنه." دراکو از خجالت سرش رو پایین انداخت ای کاش میتونست کلماتی که الان گفت رو قورت بده. مشکلاتش در برابر مشکلاتی که هری داشت خیلی رقت انگیز بود.
هری فقط بهش نگاه کرد پسر رو درک میکرد. بخشی از وجودش خوشحال بود که دراکو مشکلاتش رو باهاش در میون گذاشت ولی بعد از مدتی اون هم احساس غم و ناراحتی که از پسر ساطع میشد رو حس کرد و باعث ناراحتیش شد.
"تو اصلا نا امید کننده نیستی. تو یکی از باهوش ترین افرادی هستی که من میشناسم . اره ممکن گاهی اوقات ترسو باشی یا با دوستام و من بی ادب باشی، مخصوصا من، وقتی حرفهای ناراحت کننده ای راجب چیز هایی که دست خودمون نیست میزنی-"
دراکو سرش رو برگردوند و لبخند کوچیکی زد.
" به دلایل واضحی پاتح ، حس نمیکنم این روش دلداری دادن به کسی باشه." دراکو اذیتش کرد.هری یک خنده ی اجباری کرد؛ اون انگیزه بخش ترین کلمات رو نگفت و این یجورایی بدترش کرد. پس تصمیم گرفت ساکت باشه تا گند بیشتری نزنه.
بخاطر بی خوابی که چند شب اخیر داشت به شدت خوابش گرفته بود، سعی کرد باهاش مبارزه کنه ولی در اخر این خواب بود که برنده شد. اون سرش رو روی زمین گذاشت ولی راحت نبود ، به سمت دراکو برگشت تا رو پاش بخوابه.
"میتونم سرم رو اینجا بزارم؟ زمین خیلی راحت نیست."دراکو حتی فرصت نه گفتن رو نداشت وقتی یه خرو پف کوچیک از پسر مو قهوای شنید.
کی انقد زود میخوابه؟ اون با خودش فکر کرد." سوال بپرسی ولی قبل اینکه جوابش رو بگیری بخوابی. منطقی به نظر میاد." دراکو نتونست طعنه نزنه.اون واقعا مطمئن نبود که باید چیکار کنه. اونم باید بخوابه؟به هری نگاه کرد موهاش خیلی نرم به نظر میرسید و اون نتونست برای لمس کردنش مقاومت کنه.
وقتی انگشتاش داشت با موهای هری بازی میکرد صدای ناله ی کوچیکی شنید. اون فورا دستش رو کنار کشید و فکر کرد بهش اسیب رسوند ولی وقتی فهمید در واقع چه اتفاقی افتاد پوزخندی زد و دستاش رو به موهای هری برگردوند. و به این فکر کرد عکس العمل هری بعد فهمیدنش چیه.
هی امیدوارم حالتون خوب باشه✨🧸
پارت رو یبار ادیت کردم ولی اگ جایی مشکلی دیدین بهم بگین👀
All the love 💙
YOU ARE READING
How to kiss a wizard (Persian translation)
Fanfictionهری پاتر تو همه چیز خوبه.... به جز بوسیدن. وقتی فهمید روی جینی کراش داره،چه کسی بهتر از دراکو مالفوی بود که بهش مهارت بوسیدن رو یاد بده؟ Persian translation- Written by: Reasonstosmileathome Drarry fanfiction