•Confession•

1.2K 221 26
                                    

Third POV:

" رون باید ی چیزی رو بعدا بهت بگم." هری به محض اینکه پرفسور اسنیپ به سمت تخته برگشت زمزمه کرد.

"چی؟" رون با صدای بلندی صحبت کرد که باعث شد اسنیپ برگرده و به اونها خیره بشه. اونها اب دهنشون رو قورت دادن و به میز خیره شدن.

"متاسفم" رون بالاخره رو به هری زمزمه کرد.

"اشکالی نداره میتونم بعدا-"

"اقای پاتر، شما خوب میدونید که صحبت کردن در کلاس من اصلا چیز قابل قبولی نیست. 10 امتیاز از گریفیندور کم میشه و بعد از کلاس باید بمونید.اصلا جاتون رو عوض کنین و برید پیش اقای مالفوی بشینین تا از صحبت کردنتون جلوگیری بشه." اسنیپ دستور داد، دهن هری و دراکو فورا برای اعتراض باز شد اما به محض دیدن اسنیپ دهنشون رو بستن.

"اقای مالفوی شما هم بعد از کلاس بمونید باید باهاتون حرف بزنم."

هری با بی میلی بلند شد و تمام تلاشش رو کرد تا نگاهای گیج و ازرده ی بقیه رو  نادیده بگیره. هری نشست، و بوی نعناع ایی که تو دماغش بود خاطراتی رو به یادش میاورد که ترجیح میداد بهشون فکر نکنه.

Draco POV:

ای کاش از دستم عصبانی بود، این کار رو اسون تر میکرد. من بارها از پاتح عصبانی شده بودم، ولی اون عصبانی نبود؛ ناامید بود. نمیدونم از کی بیشتر ناامید شد، خودش یا من؟

"متاسفم." اروم زمزمه کردم و اون حتی سرش رو برنگردوند. اَوچ.

"من نمی خواس-"

"ساکت شو." اون حرفم رو قطع کرد و همچنان جلوش رو نگاه میکرد.

"هری من-"

" ببند مالفوی." زمزمه کرد و بالاخره برگشت و بهم‌ نگاه کرد. جرقه هیجان انگیزی که معمولا تو چشمهای زمردیش بود از بین رفته بود. چشمهاش پف کرده به نظر میرسید و لب هاش شبیه یک خط صاف بودن.

من تا اخر کلاس ساکت موندم و وقتی مطمئن شدم هری متوجه نمیشه بهش نگاه کردم. فکر کنم متوجه شد، چون صورتش رو کنار دستش گذاشت و دید من رو بست و من اهی کشیدم.

من از چیزی که اسنیپ میخواست بگه میترسیدم، هروقت کسی مجبور بود باهاش حرف بزنه به چیزای خوبی ختم نمیشد.

ما اخر کلاس روی صندلی های خودمون منتظر موندیم تا همه برن و بتونیم این 'مکالمه خصوصی' رو داشته باشیم.

"جلسات تدریس خصوصی چطوره؟" اسنیپ بالاخره صحبت کرد و سکوت رو از بین برد . مذخرف. ما فقط دوجلسه اش رو انجام داده بودیم و ازش هیچی یادمون نبود.

How to kiss a wizard (Persian translation)Where stories live. Discover now