Third POV:
"چی ازم میخوای؟" دراکو از پنسی پرسید.
اون دراکو رو از اتاق بیرون کشید و گفت باید ی چیزی رو بهش بگه."اوه، من فقط میخواستم بدونم که ما-"
اون حرفش رو نصفه ول کرد و به پشت سر دراکو نگاه کرد."چیه؟" دراکو سعی کرد برگرده تا ببینه پنسی به کی نگاه میکنه، ولی پنسی بهش اجازه نداد، سرش رو پایین تر اورد و لب هاش رو روی لب های دراکو گذاشت.
دراکو چشماش از تعجب گرد شد و پنسی رو به عقب هل داد و با حالت چندشی بهش نگاه کرد.
"این برای چی بود؟" لب هاش رو پاک کرد تا هیچ اثری از لب های پنسی روش نمونده باشه.
پنسی پوزخند زد:"فکر کنم پسر طلایی دوست داره."
دراکو فورا برگشت و هری رو دید که اونجا وایستاده دهنش کمی باز مونده بود و لب پایینش لرزید قبل از اینکه برگرده و فرار کنه.
"چرا اینکار رو کردی پنسی؟ اگ ی درصد فکر کردی من از تو خوشم میاد، باید بری پیش خانم پامفری تا معاینه ات کنه." دراکو قبل از اینکه به همون سمتی که هری رفت بره گفت.
اون هری رو دید که به سمت راهرو چرخید. میخواست اسمش رو صدا کنه که صدای هرماینی رو شنید.
"هری، چیشده؟" هرماینی داشت از کتابخونه بیرون میومد که دید هری به سمتش میاد.
"من خیلی احمقم هرماینی ، من خیلی احمقم." هری دستهاش رو تو موهاش فرو برد، و اشک هاش تهدیدش میکردن تا روی گونه اش سرازیر شن.
"نه نیستی، چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟"
"من دوستش دارم. من فاکی دوستش دارم... و وقتی که من اینجام و دارم عقلم رو از دست میدم اون با ی دختر دیگه میک اوت میکنه."
"اون؟" هرماینی حرفش رو قطع کرد.
(اینجا هری از ضمیر 'him' استفاده کرد.)هرماینی بعد اینکه اون 'کبودی' هارو روی گردن هری دید شک کرده بود که با کسی قرار میزاره. اما نمیدونست که هری بایسکشوال عه.
"اون کیه؟"
"بهم قول بده که عصبانی نمیشی." هری به چشم های شکلاتی رنگ هرماینی نگاه کرد.
"قول میدم."
"درا-مالفوی." اون گفت و به پایین نگاه کرد.
"اوه." هرماینی هم به پایین نگاه کرد و تو فکر فرو رفت.
"الان که بهش فکر میکنم، باید زودتر متوجه اش میشدم. جوری که تو همیشه به میز اسلیترین نگاه میکردی و جوری که همیشه سعی میکردی همزمان با مالفوی تو ی مکان باشی. صبرکن، من خیلی دارم شلوغش میکنم. کامل توضیح بده اون پانک چیکار کرد." خشم تو چشمای های هرماینی برگشته بود، همونطوری که داشت به راه های مختلفی فکر میکرد تا بدون اینکه خطری تهدیدش کنه، مالفوی رو طلسم کنه.
YOU ARE READING
How to kiss a wizard (Persian translation)
Fanfictionهری پاتر تو همه چیز خوبه.... به جز بوسیدن. وقتی فهمید روی جینی کراش داره،چه کسی بهتر از دراکو مالفوی بود که بهش مهارت بوسیدن رو یاد بده؟ Persian translation- Written by: Reasonstosmileathome Drarry fanfiction