ووت و کامنت فراموش نشه گوگولیا❤️نامجون با +، یونگی با _، جکسون با #
🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠
دید نامجون
ساعت 5 و نیم از خواب بیدار شدم .
رفتم یه دوش 5 دقیقه ای گرفتم و بعد از خشک کردن خودم کت و شلوار رو پوشیدم و رفتم بیرون .
+ : یونگی ؟ هوی یونگی ؟ یونگیی
_ : ها؟ چته
صداش خوابالوده....اوه شت ! تبریک میگم به خودم ...بدبخت شدم !
_ : توله سگ هفت خط بیشعور مادر فاکر دیکهد عوضی . چرا بیدارم کردی عنتر ؟
خواب بودم احمق . ای خدا من چه گناهی کردم گیر یه ادمی عین تو افتادم اخه .
تو 5 صبحم ولم نمیکنی .
وقت نشناس بیشعور ..
+ : باشه باشه . بابا غلط کردم . مگه تو همیشه ساعت 4 بیدار نمیشدی؟
_ : به لطف یه مادر فاکر عوضی دیشب تا صبح بیدار بودم .
+: مگه چیکار میکردی ؟
_ : مثلا باید چیکار میکردم ؟هک میکردم دیگه
+ : خب کیو هک میکردی ؟
_ : اههه... چقدر زر میزنی.
برو بابا میخوام بخوابم .خداحافظ.
+ : ها ؟ یونگی ؟ یونگی کجا رفتی ؟ هوی
ای بابا این چش بود؟
بیخیال اون شدم و دوباره توی باغ شروع به راه رفتن کردم .
اینبار سعی کردم هر جایی که میرم و چک کنم . شاید فقط اون یه دریچه نباشه .
انقدر درگیر چک کردن محوطه بودم که حواسم از زمان پرت شد .
با دیدن ساعت محکم به پیشونیم زدم .
وای خدا خواهش میکنم دیر نرسم .
با سرعت وارد عمارت شدم . نگاهی به ساعت انداختم .نفس عمیقی کشیدم.
خدا رو شکر دیر نرسیدم .
خب حالا باید برم تو اشپز خونه ؟
شونه ای بالا انداختم و به سمت اشپزخونه رفتم .
وقتی وارد شدم تونستم جین رو ببینم . بازم داشت یه اهنگی رو زمزمه میکرد . خیلی کنجکاوم که داره چیو برا خودش میخونه .
اونقدر غرق در آشپزی بود که اصن متوجه من نشد .
چطور انقدر بیخیال داره اشپزی میکنه؟
مثلا تو خونه یه مافیاست!
دوباره محو صورتش شدم .
# : چه عجب اینبار زود اومدی!
VOCÊ ESTÁ LENDO
The Devil's Soul
Fanficکاپل اصلی : نامجین کاپل فرعی : سپ ( یونگی و جیهوپ)، ویکوک ژانر : جنایی، اکشن، ماورالطبیعی، اسمات خلاصه: کیم نامجون یه افسر ارشد در سازمان اف بی آی هست که به دلیل اینکه در یکی از عملیات هاش در برابر کیم تهیونگ شکست خورده از مقامش کناره گیری میکنه کی...