با صدای تق آرومی که به در خورد، صدای نرم لونا که گوش رو نوازش میکرد، حکم ورود نامه رسون رو صادر کرد. مرد وارد اتاق شد و با دیدن بانوی باشکوه ناتاتورا، تعظیم کرد:
بانوی من نامهای از طرف گوان رسیده.
لبخند نرمی روی لبهای لونا نشست، دست بلند کرد تا خدمتکاری که موهای نارنجیش رو شونه میزد از حرکت بایسته و سمت مرد چرخید:
متشکرم
دست دراز کرد، نامه رو گرفت و با دیدن مهر روش، آهسته خندید. دستش رو حرکت داد و روبان رو از دور نامه باز کرد که صدایی از پشت شنید:
بانوی من، کمک نمیخوان؟
چشمهای لونا درخشید، از جا بلند شد و تعظیم کوتاهی به رهبر پک که اخم کمرنگی روی پیشونیش نشسته بود، کرد:
سرورم تشریف آوردید.
و سمت مرد نامه رسون و خدمتکار چرخید:
شماها میتونید برید.
بعد از خالی شدن اتاق، آلفا سمت لونا قدم برداشت و لبخند بر لب نشوند:
با این لباس سبز، زیبا شدی سلینا.
سلینا موهای نارنجیش رو تکونی داد تا به صورت همسرش برخورد کنه:
من همیشه زیبا بودم دونگهه...
دست دونگهه دور کمر سلینا حلقه شد و کوتاه خندید:
الههی من همیشه زیباست سلینا!
دست آزادش رو روی صورت معشوقش گذاشت و لبهاش رو آهسته و کوتاه بوسید:
فکر میکنم موهات رو خوب شونه نکردی...
و با فشار کمی، لونا رو روی صندلی نشوند. سلینا دستپاچه تلاش کرد از جا بلند شه که خرخر کوتاه دونگهه رو شنید:
موهات رو شونه کنم و بعد، برای صرف آخرین وعدهی غذایی روزمون، به سالن غذا خوری بریم.
سلینا آهسته سر تکون داد و نگاهش رو به نامهی روی میز انداخت.
_از گوان برات نامه اومده؟
سلینا سری تکون داد و به دونگههای که تلاش میکرد کوچکترین آسیبی به موهاش وارد نشه، نگاه خوشحالی انداخت:
جونگینـه.
مرد سری تکون داد و ترهی دیگهای موهای سلینا رو گرفت:
به نظرت امشب میاد؟
سلینا به فکر فرو رفت، حقیقتا مطمئن نبود شخص مد نظر دونگهه بهشون ملحق میشه یا نه پس سری تکون داد:
تو اتاق همیشگی خودش رو حبس کرده و طرحهای همیشگیش رو میکشه؛ مطمئن نیستم بهمون ملحق شه دونگهه.
........................
_هممم هممم هممم
پسردر حالی که قلم رو نرم روی کاغذ میکشید، آهنگی زیر لب زمزمه میکرد و از عطر پراکندهی اطرافش لذت میبرد. بعد از کشیدن آخرین خط نقاشی رو به روش، آهسته عقب رفت و به تصویر بی روح رو به روش خیره شد:
YOU ARE READING
𝖲𝖾𝗅𝖾𝗇𝗈𝗉𝗁𝗂𝗅𝖾(𝖢𝗁𝖺𝗇𝗁𝗈, 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗂𝗇, 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝗅𝗂𝗑)
Fanfiction𓂃𝖥𝗎𝗅𝗅𓂃 𝖲𝖾𝗅𝖾𝗇𝗈𝗉𝗁𝗂𝗅𝖾: 𝖠 𝖯𝖾𝗋𝗌𝗈𝗇 𝖶𝗁𝗈 𝗅𝗈𝗏𝖾𝗌 𝖳𝗁𝖾 𝖬𝗈𝗈𝗇 _مینهو... چرا گرگینهها عاشق ماه هستن؟ _میدونی لیلی... گرگینهها باوری دارن وقتی گرگینه ای میمیره، لونا خاکسترش رو به ماه تقدیم میکنه؛ با اینکار، عشقمون به روح ه...