_جیسونگ این کتابهایی هستن که خوندم پس ازت میخوام به کتابخونهی قصر ببریشون و کتابهای جدیدی برام بیاری.
جیسونگ با یادآوردی بتای اعصاب خورد کنی که کتابخونه رو تخت کنترل داشت، صورتش رو جمع کرد:
هیچ راهی نیست که اون بتا رو دنبال کار خودش بفرستید؟
مینهو در حالی که تو آخرین کتابی که دستش بود، غرق شده بود، بی هدف زمزمه کرد:
کدوم؟
_کتابدار رو میگم دیگه.
مینهو هومی کشید و سر تکون داد:
آهان، اون چند روز پیش اومد و از کتابداری استعفا داد.
چشمهای جیسونگ گرد شد:
چی؟ کی؟ چرا من نفهمیدم؟
مینهو کتاب رو کنار گذاشت و به جیسونگ خیره شد:
این چند روز که تو مرخصی به سر میبردی، اصلا با خدمهی قصر صحبت کردی؟
جیسونگ سری تکون داد:
در واقع فقط دیشب برای شستن خودم از اتاقم خارج شدم.
مینهو نیشخند زد:
اگه مثل همیشه با خدمه حرف میزدی، متوجه میشدی یه کتابدار چشم روشن جذاب داریم.
_تو دیدیش مینهو؟
مینهو سر تکون داد:
آره خیلی آلفای محترمیه.
_اسمش چیه؟
جیسونگ دوست داشت از تمام اتفاقات قصر سر در بیاره پس سمت مینهو خم شد که امگا با خنده عقب کشید:
بهتره خودت بری و ببینی، هم کتابهای جدیدی برام میاری و هم با اون آلفا آشنا میشی؛ فقط مواظب باش تو چشمهاش غرق نشی.
_مینهو تو آلفا داری...
مینهو خندهی کوتاهی کرد:
اون فقط یه آلفاس و ما هنوز باهم جفت نشدیم.
جیسونگ که تقریبا در جریان تمام اتفاقات بین چان و مینهو قرار گرفته بود، تای ابروش رو بلند کرد:
مطمئنی فقط یه آلفاس؟
مینهو به سرعت نگاهش رو با جدیت به جیسونگ داد:
نمیخوای بری؟
این حرف مینهو یعنی محترمانه عذر جیسونگ رو خواسته بود. امگای خدمتکار با سرخوشی از جا بلند شد و حجم زیاد کتابها رو روی دستهاش بلند کرد:
من رفتم لی مینهو...
به در که رسید، با پا ضربهای زد و منتظر شد تا در به روش باز بشه و در این فاصله، سمت مینهو چرخید:
همون لحظهای که دوست داری ببوستت، همون لحظه که با تمام وجود نگرانش میشی و همون لحظه که میخوای ترقوهات رو زیر دندونهای محکمش سر بدی، باید خودت رو تموم شده بدونی عالیجناب.
BẠN ĐANG ĐỌC
𝖲𝖾𝗅𝖾𝗇𝗈𝗉𝗁𝗂𝗅𝖾(𝖢𝗁𝖺𝗇𝗁𝗈, 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗂𝗇, 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝗅𝗂𝗑)
Fanfiction𓂃𝖥𝗎𝗅𝗅𓂃 𝖲𝖾𝗅𝖾𝗇𝗈𝗉𝗁𝗂𝗅𝖾: 𝖠 𝖯𝖾𝗋𝗌𝗈𝗇 𝖶𝗁𝗈 𝗅𝗈𝗏𝖾𝗌 𝖳𝗁𝖾 𝖬𝗈𝗈𝗇 _مینهو... چرا گرگینهها عاشق ماه هستن؟ _میدونی لیلی... گرگینهها باوری دارن وقتی گرگینه ای میمیره، لونا خاکسترش رو به ماه تقدیم میکنه؛ با اینکار، عشقمون به روح ه...