𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋14

486 139 213
                                    

_جیسونگ این کتاب­‌هایی هستن که خوندم پس ازت میخوام به کتابخونه­‌ی قصر ببریشون و کتاب­‌های جدیدی برام بیاری.

جیسونگ با یادآوردی بتای اعصاب خورد کنی که کتابخونه رو تخت کنترل داشت، صورتش رو جمع کرد:

هیچ راهی نیست که اون بتا رو دنبال کار خودش بفرستید؟

مینهو در حالی که تو آخرین کتابی که دستش بود، غرق شده بود، بی هدف زمزمه کرد:

کدوم؟

_کتابدار رو میگم دیگه.

مینهو هومی کشید و سر تکون داد:

آهان، اون چند روز پیش اومد و از کتابداری استعفا داد.

چشم­های جیسونگ گرد شد:

چی؟ کی؟ چرا من نفهمیدم؟

مینهو کتاب رو کنار گذاشت و به جیسونگ خیره شد:

این چند روز که تو مرخصی به سر میبردی، اصلا با خدمه­‌ی قصر صحبت کردی؟

جیسونگ سری تکون داد:

در واقع فقط دیشب برای شستن خودم از اتاقم خارج شدم.

مینهو نیشخند زد:

اگه مثل همیشه با خدمه حرف میزدی، متوجه میشدی یه کتابدار چشم روشن جذاب داریم.

_تو دیدیش مینهو؟

مینهو سر تکون داد:

آره خیلی آلفای محترمیه.

_اسمش چیه؟

جیسونگ دوست داشت از تمام اتفاقات قصر سر در بیاره پس سمت مینهو خم شد که امگا با خنده عقب کشید:

بهتره خودت بری و ببینی، هم کتاب­‌های جدیدی برام میاری و هم با اون آلفا آشنا میشی؛ فقط مواظب باش تو چشم­‌هاش غرق نشی.

_مینهو تو آلفا داری...

مینهو خنده­‌ی کوتاهی کرد:

اون فقط یه آلفاس و ما هنوز باهم جفت نشدیم.

جیسونگ که تقریبا در جریان تمام اتفاقات بین چان و مینهو قرار گرفته بود، تای ابروش رو بلند کرد:

مطمئنی فقط یه آلفاس؟

مینهو به سرعت نگاهش رو با جدیت به جیسونگ داد:

نمیخوای بری؟

این حرف مینهو یعنی محترمانه عذر جیسونگ رو خواسته بود. امگای خدمتکار با سرخوشی از جا بلند شد و حجم زیاد کتاب­‌ها رو روی دست­هاش بلند کرد:

من رفتم لی مینهو...

به در که رسید، با پا ضرب‌ه­ای زد و منتظر شد تا در به روش باز بشه و در این فاصله، سمت مینهو چرخید:

همون لحظه­‌ای که دوست داری ببوستت، همون لحظه که با تمام وجود نگرانش میشی و همون لحظه که میخوای ترقوه­ات رو زیر دندون­های محکمش سر بدی، باید خودت رو تموم شده بدونی عالیجناب.

𝖲𝖾𝗅𝖾𝗇𝗈𝗉𝗁𝗂𝗅𝖾(𝖢𝗁𝖺𝗇𝗁𝗈, 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗂𝗇, 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝗅𝗂𝗑)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ