𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋3

738 177 186
                                    

به بتای زیبایی که زره چانگبین رو از تنش بیرون میکشید، اخمی کرد و اجازه داد امگایی ریزه میزه، زره نفره‌ای رنگش رو از تن بیرون بکشه.

بعد از ازاد شدن از چنگ اهن‌های براق، نفس راحتی کشید و این حرکت، باعث شد نگاه چانگبین سمتش کشیده شه. سر کوتاهی به نشونه‌ی احترام تکون داد، چانگبین نگاهش رو از پسر گرفت و دو دختر پاخل چادر رو مرخص کرد.

_مایل هستید کمی با من بنوشید ژنرال سوم؟

لبخند محوی روی لب های فلیکس نشست و موهاش رو که در حصار بندی محکم بود، آزاد کرد. موهای بلندش که روی شونش رقصیدند، باعث شد چانگبین مثل همیشه گوشه‌ی چشم‌هاش چین بیوفته و بهش خیره شه.
_با کمال میل ژنرال اول.

جلو رفت و خواست ظرف شراب رو از چانگبین بگیره که بوسه‌ی کوتاهی روی لب‌های امگا نشست.
_لی فلیکس، سمت اون مرز لعنتی نرو!

فلیکس آهسته خودش رو به چانگبین چسبوند و روی لب‌هاش زمزمه کرد:
ژنرال اول رو ازرده خاطر کردم؟

ظرف شراب رو از دست چانگبین که بخاطر هرم نفس‌های داغ جفتش شل شده بود، گرفت و با یک حرکت نوشید. با صدای قرار گرفتن کوزه‌ی شراب روی میز، چرخید تا کمی دیگه نوشیدنی بریزه که جفت بازوهاش، به اسارت دست‌های چانگبین دراومد.
_بین اینجا نمی‍....

چانگبین بی اینکه اجازه بده حرف فلیکس تموم بشه، خودش رو جلو کشید و لب‌هاش‌ رو محکم بوسید. هر چقدر در طول روز خودداری کرده، کافی بود. شب فقط مال اون بود؛ مال ژانرال اول و جفت دوست داشتنیش، ژنرال سوم!

یکی از دست‌هاش رو آزاد کرد و روی بند سفید لباس فلیکس نگه داشت.
فلیکس با احساس سوزش و گزش لب‌هاش، ناله‌ی ریزی کرد و با پخش شدن سرما روی تنش، خودش رو به چانگبین نزدیک تر کرد.

در حالی که دست‌های چانگبین روی کمر فلیکس میلغزیدن، دست فلیکس جلو‌ رفت و مثل الفاش، بند لباسشو باز کرد و دست روی سینه‌ی ستبر و پر از زخمش کشید.

چانگبین به زحمت عقب رفت و با نفس نفس، سرش رو تو گردن فلیکس فرو کرد:
تو... خوشت میاد من رو شکنجه بدی ژنرال... هیچ دلیل منطقی برای اینکه... تو روز مثل غریبه باشیم، پیدا نمیکنم.

ادامه‌ی جملش، با گاز محکمش و ناله‌ی امگای زیباش همراه شد. چطور میشد همه چی مثل روز اول برای چانگبین هیجان انگیز باشه؟

.................

این بار نهم بود که یکی از لباس‌های لونا رو رو به روش میگذاشت و نقاشیش رو میکشید. به لباس مخملی سبز خیره شد و سعی کرد به خودش بفهمونه از کجا باید شروع کنه.

آستین‌های گیپور، لباس رو بی اندازه زیبا کرده بود اما مینهو برای رسم اون، کار زیادی میبرد. مداد رو تو دستش گرفت و اولین خط رو رسم کرد که اتاق باز شد. با دیدن هان می، خدمتکار قصر که پشت جیسونگ قدم برمیداشت، مداد رو زمین گذاشت:
چیشده؟

𝖲𝖾𝗅𝖾𝗇𝗈𝗉𝗁𝗂𝗅𝖾(𝖢𝗁𝖺𝗇𝗁𝗈, 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗂𝗇, 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝗅𝗂𝗑)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora