_عالیجناب... عالیجناب...
هنوز به پایتخت نرسیده بود که با صدای نعره سرباز آلفا، سر جا ایستاد و اخم کمرنگی کرد:
چی شده سرباز؟آلفا با نفس نفس جلوی هیونجین ایستاد، تعظیمی کرد و بعد از نفس عمیقی، به کرف اومد:
عالیجناب خبرای بدی براتون دارم...هیونجین به نشونهی کنجکاوی سری تکون داد. حقیقتا دلش میخواست این سرباز که یه خبر کوفتی رو طولانی میکرد رو گردن بزنه اما این کار،در خور یک فرمانروایی که میخواست مردمش رو دوست بداره، نبود.
_ولیعهد... ناتاتورا... مورد سوء قصد قرار گرفته...
هیونجین خشکش زد. میدونست اون امگا مینهو نیست، میدونست اون برادر دوست داشتنیش نیست اما باز هم قلبش به تپش افتاد.
_حالش چطوره؟سرباز سری تکون داد:
اخرین باری که ازشون خبر گرفتم، سه روز پیش بود و پزشک، گفت حالشون خیلی وخیمه... ممکنه بهبودیشون ماهها زمان ببره...هیونجین با خشم دندونهاش رو بهم سایید و مشتش رو محکم کرد:
کی... جرئت کرده... به ولیعهد صدمه بزنه؟ کدوم احمقی؟
سرباز لبش رو جوید و سر به زیر انداخت:
خبر بد من این قسمته...هیونجین با خونسردی ظاهری لب زد:
اگه میخوای سرت رو به باد ندی، بهتره حرف بزنی.
_شخصی که مرتکب سوء قصد شده، عالیجناب فلیکسه.__________
وارد اتاق کوچیک پشت کتابخونه شد و با دیدن جیسونگی که مثل سه روز گذشته، تو خودش جمع شده و بالشتش رو در آغوش گرفته بود، جلو رفت:
جیسونگ شی... حالت خوبه؟جیسونگ نفس عمیقی کشید و با صدای اروم و گرفته، زمزمه کرد:
نباید تنهاش میذاشتم... من، مثلا خدمتکار شخصیشـَم. کدوم خدمتکار سرکشی رو دیدی که کنار اربابش نباشه؟مارکوس جلو رفت و روی تخت نشست:
جیسونگشی... آخرین چیزی که لازمه توی این دنیا اتفاق بیوفته، اینه که تو خودتو مقصر بدونی._اگه من کنارش بودم، میتونستم جلوی زخمی شدن مینهو رو بگیرم.
صورت جیسونگ، تاریک بود. هالهی سیاهی اطرافش رو در بر گرفته بود و باعث میشد اتاق، به مارکوس سرما رو هدیه بده._تا حالا فکر کردی اگه این اتفاق برای تو پیش میاومد، ولیعهد چقدر آسیب میدید؟
جیسونگ بدون اینکه سر بلند کنه، زمزمه کرد:
ما رعیتها، برای همین به دنیا اومدیم. به اربابمون خدمت کنیم و پیش مرگشون شیم.مارکوس با اخم بازوهای جیسونگ رو گرفت و روی تخت نشوندش:
به من نگاه کن!
جیسونگ نگاه خمار و سردش رو بالا آورد و روی مارکوس نشست:
هوم؟
_تو باور داری ولیعهد به تو به چشم یه خدمتکار نگاه میکرد؟ تو برای پلیعهد یه خدمتکار بودی؟ یا اصلا، تو قصر، خدمتکاری هست که ولیعهد راضی به پیش مرگ شدنشون بشه؟
ČTEŠ
𝖲𝖾𝗅𝖾𝗇𝗈𝗉𝗁𝗂𝗅𝖾(𝖢𝗁𝖺𝗇𝗁𝗈, 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗂𝗇, 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝗅𝗂𝗑)
Fanfikce𓂃𝖥𝗎𝗅𝗅𓂃 𝖲𝖾𝗅𝖾𝗇𝗈𝗉𝗁𝗂𝗅𝖾: 𝖠 𝖯𝖾𝗋𝗌𝗈𝗇 𝖶𝗁𝗈 𝗅𝗈𝗏𝖾𝗌 𝖳𝗁𝖾 𝖬𝗈𝗈𝗇 _مینهو... چرا گرگینهها عاشق ماه هستن؟ _میدونی لیلی... گرگینهها باوری دارن وقتی گرگینه ای میمیره، لونا خاکسترش رو به ماه تقدیم میکنه؛ با اینکار، عشقمون به روح ه...