𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋25

716 125 52
                                    

صدای جیسونگ که کنار گوشش موسیقی آرومی رو زمزمه میکرد، هوشیار شد و با لب­های جلو اومده و برجسته به جیسونگ خیره شد:

صبح بخیر...

جیسونگ که میدید حال دوستش طی این یکی دوروز به قدری بهتر شده که میتونه خودش رو تکون بده و از درد روز اول خبری نیست، با لبخند پیشونی مینهو رو چک کرد تا تب نداشته باشه:

صبخت بخیر ولیعهد. امروز به نظر میاد حالت بهتره و میتونی خودتو آروم کش و قوس بدی...

مینهو موهای بهم ریختش رو عقب داد و آروم نشست:

چون چان تونست زود سم رو تشخیص بده و دارو بخورم، حالم بهتر شد؛ به هر حال، من امگای خاصی­‌ام جیسونگ پس خیلی زود خوب میشم.

جیسونگ خندید و سر تکون داد:

البته که تو امگای خاصی هستی... تو جزو معدود امگاهایی هستی که ولیعهد شده.

_منظورم این...

جیسونگ از جا بلند شد و لبخند مضطربی زد:

مینهو، قرار بود امروز با چان بری بیرون و تو، مطمئنی که میتونی حرکت کنی؟

مینهو سر تکون داد و از جا بلند شد:

من بهترم... بعدم مگه تو پیشم نیستی؟ حالم که بد شد، میتونیم برگردیم.

جیسونگ لب گزید و من من کرد:

من... میتونم امروز مرخصی بگیرم عالیجناب؟

و به سرعت اضافه کرد:

میدونم نباید این کار رو بکنم ولی خب، میخواستم که...

بعد از چند لحظه مکث، ادامه داد:

اصلا ولش کن، باهات میام مینهو.

مینهو کمی جلو رفت، دو بازوی جیسونگ رو گرفت و روی تخت نشوند:

یه نفس عمیق بکش و بهم بگو که چه اتفاقی افتاده جیسونگ.

_هیـ... هیچی ولیعهد... فراموشش کن.

_جیسونگ... من دوستتم پس بهم اعتماد کن.

_خب... مارکوس وقتی که حالت خوب نبود، مراقبم بود و ازم خواست بهش برای چیدن کتاب ها کمک کنم اخه کتاب­‌های جدید امروز میان و مارکوس، تازه کاره و از پسش بر نمیاد.

مینهو لحظه ای مکث کرد و بعد، لبخند زد:

دوسش داری سونگ؟

جیسونگ چند لحظه به مینهو خیره شد و سر تکون داد:

ندارم... اون فقط، وقتی به کسی نیاز داشتم، کنارم بوده و به نظرم باید جبرانش کنم.

مینهو بی حرف به جیسونگ نگاه کرد. اون، به خوبی این پسر رو میشناخت.

_چرا اونجوری نگاه میکنی؟

_جیسونگ...

_اونجوری که فکر میکنی نیست.

𝖲𝖾𝗅𝖾𝗇𝗈𝗉𝗁𝗂𝗅𝖾(𝖢𝗁𝖺𝗇𝗁𝗈, 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗂𝗇, 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝗅𝗂𝗑)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora