Ava Beathard - Firefly Lullabies
هنگامی که بیدار شد، هوا تاریک بود. چند ساعت بود که خوابیده بود؟ نمیدانست. نگاهی به دستش انداخت. همانی که به دست چانیول سپرده بود. هنوز هم در بندِ آن انگشت های گرم و بزرگ بود. با یک تفاوت. حالا تمام بدنش در آغوش آن دست و بازو بود. نفس های گرمی به پشت گردنش میخوردند و اعلام میکردند که آن مرد با عطر هلو، پشتش دراز کشیده و او را در آغوش خودش، محکم نگه داشته.
لب هایش به نرمی کشیده شدند و لبخند زد. حس شیرین و عجیبی درون قلبش به وجود آمده بود. آن گرمایی که اطرافش احساس میکرد، بی نهایت دوست داشتنی بود. آن گرما را دوست داشت. دستی که در آغوش گرفته بودش را دوست داشت. بکهیون، صاحب عطر هلو و آن دست را دوست داشت.
به آرامی چرخید و به چهره ی غرق در خوابِ چانیول خیره شد. موهای مواجش بهم ریخته روی پیشانیش ریخته بودند و پلک هایش نیمه باز بودند. انگشت های دستِ آزادش را به آرامی روی پلک های مربی گذاشت و آهسته بست. انگشت های باریکش به آهستگی لغزش شبنم روی بال پروانه، روی پوست صورت مرد خوابیده لغزیدند و گونه هایش را نوازش کردند. نوازش انگشت هایش را تا چانه اش ادامه داد. انگشت شصتش با تردید روی لب های نیمه خشک چانیول قرار گرفت. افکارش به سمت زمانی که آن لب ها را بوسید، پرواز کرد. آن... آن گرمایی که بین لب هاشون بود. خیسی زبان هایشان روی لبِ دیگری. طعم شیرینی که زیر زبانش رفته بود. آن بوسه... دلش میخواست دوباره ببوستش. میخواست ببوستش.
سرش را بلند کرد و آهسته و خیره به لب های چانیول، بوسیدش. همان گرما را داشت. همان حس شیرین را درون قلبش به وجود می اورد. اما اینبار قوی تر و بیشتر از قبل. عقب کشید و دوباره سرش را روی بالشت قرار داد. حالا انگشت هایش روی لب های خودش قرار داشتند. دوباره لبخند زد. بکهیون بوسیدن چانیول را هم دوست داشت.
بکهیون چانیول را هم دوست داشت.
لبهایش خندیدند. پلک زد و اندکی بعد، دوباره به خواب رفته بود.
***
یک هفته از زمانی که عصر و شبشان را در آغوش همدیگه گذراندند، می گذشت. حالا به اواسط تابستان رسیده بودند.
اواسط تابستان.
این موضوع گاهی لبخندِ لب های چانیول را می خشکاند. اما تلاش می کرد نادیده اش بگیره. تلاش می کرد تا فراموش کند که ممکن است بکهیون را از دست بدهد.
به دست هایشان نگاه کرد. دست هایشان جوری به یکدیگر جفت شده بودند که انگار برای هم ساخته شده اند. دست ظریف و تقریبا سردش را فشرد. نگاه بکهیون از روی نوجوان هایی که در حال سر و کله زدن باهم بودند، گرفته شد و روی چهره ی مربی عزیزش نشست. سر چانیول با حس سنگینی نگاه مدیر کمپ، بالا آمد. نگاه بکهیون توسط چشم های تیره رنگش شکار شد.
YOU ARE READING
༅•𝐒𝐮𝐦𝐦𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐦𝐩⋆࿐໋ ❬𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝❭
RomanceFiction "Summer Camp" Couple: Chanbaek Genres: Angst, Romance, Slice of life Author: Dreamer Summary: "شکوفه های هلو در حال ریزش بودند و عطر هلوهایی که درحال رشد بودند، جنگل رو برداشته بود. همهمه ی بلند نوجوان هایی که با هیجان، روزهای تابستانیشان را...