Chapter 13

915 106 142
                                    


چون جنی با نیکو دیده بودش دلیل نمیشد لیسا رفتارشو در کنارش تغییر بده.

حتی حالا که یه جورایی تقریبا همدیگه رو تحمل میکردن، دخترک کره ای همچنان به دراوردن حرص لیسا متعهد بود و قرار نبود گاردشو در مقابل دختر سبزه شیطون پایین بیاره.

رهبر گروه تشویق قرار نبود دیشب اونجا باشه. هرچی آدمای کمتری راجب نیکو میدونستند بهتر بود—

لیسا نمیخواست اون پسر بچه ام بخشی از زندگی عجیب مدرسه ایش باشه.

صداهای تو ذهنش رو خفه کرد. وقتی زنگ به صدا دراومد به سمت دوست دخترش رفت و دستای همدیگه رو گرفتند.

"پسس کلاس بعدی شیمی پیشرفته اس، نه؟"
لیسا پرسید.

"آااا...یاپ."
جنی سورپزایز شده بوده که حتی یادش مونده. لبخند مضحکشو زد و دوباره شبیه کسی شد که جنی میشناخت.

و بعد یکدفعه، یری 'کیم لاکپشتی' جلوشون سبز شد.

جنی میتونست قسم بخوره همیشه از اون قدرت جادویش استفاده میکنه که اینجوری گیرش بندازه.

"هلو لیدیز!"
با همون صدای بلند نفرت انگیزش بهشون سلام کرد.

" دوست دارم یه بار دیگه ازتون بپرسم ببینم علاقه ای به پیوستن به کلاب شادی و نمایش انحصاری مدرسه مون دارید یا نه. همونطور که قبلام گفتم، کلابمون---"

یه دفعه لیسا دستشو از دست جنی بیرون کشید، انقدر سریع که سرعتش حتی بیشتر از سرعت جادویی کیم بود.

دختر بلوند دستشو به لاکر کوبید ، دستاش دو طرف صورت دختر لاغر و عاشق شادی و نمایش بود، دختری که حالا قیافه شلوارمو خیس کردم رو صورتش نقش بسته بود. با نزدیکتر شدن به یری، نگاه خیره لیسا هم کشنده تر میشد.

"کیم خوب گوش کن. ما هیچ علاقه ای به ملحق شدن به اون کلاب نداریم پس اینکه هی سوال میکنی رو تمومش کن. من قبلا میخواستم خرت کنم و اگر گذاشتی دستم زیر اون دامن کوچیک تنگ مسیحیت برسه باهات به یکی از اون نمایشای مسخره بیام. اما همونطور که میبینی یه دوست دختر فاکینگ هات دارم و قسم میخورم اگر دوباره مزاحممون شی، عواقب فاکینگش در انتظارته. فهمیدی؟"

چشماش باریک شد و یری که نگران جونش بود به آرومی سرشو بالا پایین کرد.

جنی با تعجب به اتفاقی رو به روش افتاده بود خیره شده بود.

میدونست که لیسا بی رحمه و مثل یه دیک رفتار میکنه ولی فاک، فکرشم نمیکرد انقدر ترسناک باشه و اهل تهدیدای اینجوری باشه.

هیچ علاقه ای نداشت الان جای یری باشه، حتی اگر دیدن این بلوند خشن یه جورایی هات بود.

....وایسا چی؟

"این آخرین اخطارم بود بیبی گرل."
لیسا قبل از پایین آوردن یکی از دستاش آروم زیر لب گفت.

𝑾𝒆'𝒓𝒆 𝑵𝒐𝒕 𝑭𝒓𝒊𝒆𝒏𝒅𝒔Where stories live. Discover now