Chapter 17

465 67 90
                                    

" سلام دخترا "
رزی به استقبال دو تا از بهترین دوستاش رفت در حالی که اونا به لاکر اون نزدیک میشدن.

"هی."

" سلام! "

" عیسی مسیح لیس، امروز تو مود خوبی هستی، هوم؟جن در مورد برنامه های من به تو گفته؟ "

"چه برنامه ای؟ "
جنی به رزی چشم غره رفت.

اون مجبور بود الان این بحث رو شروع کنه نه؟

دختر کره ای به دوتا دختر در حالی که بهشون لبخند میزد ادامه داد.

" اوه من فکر میکنم که شما دوتا باید به دپارتمان پی دی ای ملحق بشین. مثل این که جئونی داره از دست این یکی در میره. "
گفت در حالی که به جنی اشاره کرد.

" چرت و پرته! "
دختر عصبانی زمزمه کرد.

" اوه؟ "
لیسا لبخند فریبنده ای زد و جنی رو آروم به سمت کمد ها برد.

چشم های جنی به سمت لب های صورتی لیسا رفت.

اونا خیلی به مال خودش نزدیک بودن و جنی تقریبا به سمتش هجوم برد وقتی زبون سرخی لب هاشو خیس کرد.

" آه...جونگکوک که اینجا نیست...."
جنی گفت.
هنوز به لیسا نگاه میکرد لب های لیسا بهش نزدیک بودن اما مال اونو رو لمس نمیکردند.

"که چی؟ "

زنگ خورد و باعث شد که از هم دیگه جدا بشن.

جنی آرزو میکرد که رزی اون لبخند احمقانه رو از روی صورتش پاک کنه.

لب های لیسا اونقدر نزدیک بودن....که  اگه فقط اون جلو می اومد....

جنی آهی کشید که قابل شنیدن بود.

شاید اون فقط داشت زیادی فکر میکرد.

شاید نیاز داشت که لیسا رو از سیستم بیرون کنه.

دقیقا همینه!

به محض این که لیسا رو بوسید...
میتونست کاملا به خودش ثابت کنه صد در صد استریت بود.

اون قطعا یک نفر رو کم داشت که ببوسدش؛ اون در واقع هیچ احساسی برای لیسا نداشت.

پس تصویب شد.

وقتی جونگکوک و لیسا توی یک اتاق بودن، اون دختر رو بدون منطق می بوسید.

لعنتی.....خیلی چیز ها در مورد این جمله اشتباه بود.‌







[•••]







تیونگ لیسا رو در حالی که داشت سس کچاپ می ریخت روی....

پدها؟
(فقط تیونگ میدونست که اونا چی هستن چون وندی یکبار ازش خواسته بود که از اون ها براش بخره.)

" داری چیکار میکنی؟ "
اون پرسید

" یه پیام میفرستم "
لیسا به سادگی جواب داد و کارش رو ادامه داد.

𝑾𝒆'𝒓𝒆 𝑵𝒐𝒕 𝑭𝒓𝒊𝒆𝒏𝒅𝒔Where stories live. Discover now