"آه، من خیلی مستم."
جنی ناله کرد."این اتفاقیه که بعد از نوشیدن الکل برای فراموش کردن مشکلاتت، میفته."
رزی با آواز گفت.اون بی روح مو قرمز تو یخچال دخترا سرک میکشید جوری که انگار اونجا زندگی میکنه و راستش، ممکنه کرده باشه.
جنی با یه لیوان نصفه آب و آسپرین، با سرِ پایین روی کانتر نشسته بود.
"میشه مدرسه رو بپیچونیم؟ "
جنی غر زد،صداش با مرمر سرد کانتر خفه شد."نه جنی، من میخوام که به یه کالج خوب برم، یادته که؟"
"اوه آره... بی روح کوچولو، چطور ممکنه یادم بره؟"
"ساکت شو، حالا بگو بیکن هارو کجا قایم کرده بودی؟"
رزی و جنی همدیگه رو از زمانی که رزی به خونه کناری والدین چیرلیدر ها نقل مکان کرده بود، قبل از راهنمایی، میشناسن.
اون دختر سبزه(جنی)، این هرزه ای که امروز هست نبود و رزی بلاخره راهشو به قلبش پیدا کرده بود.
اونا باهم مدرسه میرفتند و باهم نهار میخوردند و تمام مدت باهم وقت میگذروندند.
وقتی که زمان دبیرستان شد و جنی جز دسته بچه خوشگذرون ها و رزی جز بچه درسخونا شد، سلسله مراتب اجتماعی روابط اونها رو تهدید کرد اما یه جورایی موفق به حفظش شدن.
مطمئناً دیگه زمان ناهار کنار هم نمی نشستن اما برای جبرانش به خونه های همدیگه میرفتن.
"من بیکن آنتی دیگه ای ندارم، تو دیروز همشو خوردی، یادته؟"
"ولی جنیییییی!"
غر زد."بعدا یکم میخرم."
"اه،خوبه..."
اون بی روح هات وقتی داشت یه تیکه نونن تُست برمیداشت، از نارضایتی نالید."شاید ما باید فقط بپیچونیم،نمیدونم چه مدت بدون بیکن تو بدنم میتونم دووم بیارم."
"اوکی، اولا که این خیلی زننده اس چهیونگ، دوما من همین الان فهمیدم که نمیتونم. باید با جونگکوک جبران خسارت کنم. "
" نمیفهمم چرا هنوز باهاشی وقتی حتی بهش علاقه هم نداری."
"چهیونگ... هزار بار بهت گفتم:شهرت"
رزی چشمامو چرخوند.
" حالا هرچی،جن..یالا بیا. دیرمون میشه."وقتی رزی جنی رو بزور به بیرون از خونه کشید، اون از بدبختی بلند ناله کرد.
حالا، جنی تنها داشت در راهرو دبیرستان سئول قدم میزد.
همه اونقدر ازش میترسیدند که حتی جرأت نگاه کردن بهش رو نداشتند چه برسه حرف زدن باهاش.
فقط تعداد انگشت شماری از افراد، غیر از افراد خانوادش بودند که باهاشون حرف میزد:رزی،جونگکوک، هیون، والبته بعضی از افراد دستهٔ بچه خوشگذورن ها.
YOU ARE READING
𝑾𝒆'𝒓𝒆 𝑵𝒐𝒕 𝑭𝒓𝒊𝒆𝒏𝒅𝒔
Romanceیک هرزهٔ عوضی و استریت که هر چیزی که میخواست رو داشت-جنی در یک روز غیرمنتظره با یه پلی گرل منحرف به اسم لیسا، ملاقات میکنه؛ اون دو نفر، مثل آتیش و یخ هستن، پس..چه اتفاقی قراره براشون بیفته؟ Cover by: lisarius