┨Chapter 4├Mi Puppy

1K 276 129
                                    

-آروم بخور
هایبرید دوباره گوش هاش رو بالا و پایین کرد و یه قاشق پر از بستنی کاکائویی تو دهنش چپوند.
-بکهیون، همه اش مال خودته.
-من بستنی دوست دارم.
مرد دستش رو جلو برد و بستنی دور لب های پسر رو با انگشتش پاک کرد. انگشتاش رو لیس زد و با لبخند به توله هوس انگیز مقابلش چشم دوخت.
-تموم شد.

با چشم های مظلوم به بستنی دست نخورده چان نگاه کرد.
-اما تو داری.
چانیول یه تای ابروشو بالا پروند و با نیشخند گفت:
-خودم میخوام بخورم پس اونطوری نگاه نکن.
هایبرید دماغش رو بالا کشید و با لبهای آویزون به بستنی خوردن چان تماشا کرد.
-میشه دوباره برام بخری؟
-نه

-پس یه کم از مال خودت بهم بده.
چانیول ناچی گفت و با اشتیاق بیشتری خورد.
بکهیون دستاشو زیر چونه اش برد و با آب دهنی که از گوشه لبش سر خورد به مرد زل زد.
چانیول ریز خندید و اینبار قاشق بستنی رو سمتش برد.
-وا کن دهنتو توله سگ
بکهیون بزاقش رو بلعید و با ذوق وصف نشدنی جلو رفت و لبهاشو باز کرد.

مرد تا خالی شدن ظرفش، بستنی رو مشترکا با بکهیون خورد و از شادی و حال خوب پاپی لذت میبرد.
بکهیون فوق العاده بامزه و دوست داشتنی بود و وقت گذروندن باهاش آرامش میداد.

___________________

-بیا اینجا
پاپی دیگه یاد گرفته بود وقتی چانیول دستاشو باز میکرد باید تو بغلش بره مخصوصا وقت هایی که مشترکا روی یه تخت میخوابیدن.
زیر نور آباژور روی تخت خزید و بین بازوهای چان جا گرفت.
چانیول با لبخند گونه های ظریف و لطیفش رو بوسید و پسر رو محکم به خودش فشرد.
-چانیولی
-جانم

-بابت امشب ممنونم. باهات خیلی خوش گذشت.
-روز تولدت باید کلی خوش بگذرونی. خوشحالم که شب خوبی برات بوده‌.
پاپی با شیطنت مرد رو به پشت خوابوند و رو شکمش نشست و پاهاش رو دو طرف پهلوی چانیول قرار داد.
-چانیولی برای تولدش چی میخواد؟
-تولد من به این زودی ها نیست پسر کوچولو.
-پس باید صبر کنم؟

چان دستی به بازوهای پسر کشید و هومی گفت.
-آره باید صبر کنی.
-امشب کاری هست که تو دوست داشته باشی انجام بدی؟
چانیول اخم کنجکاوی کرد‌.
-چطور؟
پاپی با مهربونی جواب داد:
-آخه منم میخوام بهت خوش بگذره.

چانیول کمی فکر کرد و در نهایت نقطه ای از مغزش اخطار داد که باسن توله‌ی سر به هواش جای بدی قرار گرفته و یه اشکالاتی تو بدنش به وجود آورده.
نفس عمیقی کشید.
-یه کم جا به جا شو بکهیون
پسر ندونسته تکون خورد و بیشتر از قبل خودش رو به عضو حساس مرد فشرد.

چانیول آه کوتاهی کشید و گوش های تیز بکهیون گیرش انداختن‌.
-اوه چانیولی ناله کرده!
مرد چشماش رو محکم بست. دستای پسر رو گرفت و رو شکمش کشید اما با دوباره لمس شدن عضوش، لبش رو گزید و پسر رو روی خودش خوابوند.
سر بک به سینه اش چسبید و بی خبر از خرابکاری که کرده بود لبخند کوچیکی زد.

"Mi Puppy"[Complete]Место, где живут истории. Откройте их для себя