°•تو مریضی؟!•°

49 14 2
                                    

سخن نویسنده : سلام بچه ها! حالتون چطوره؟
بفرمایید افسرده تو... دوستتون دارم....سعیده م!
✓تولد پسر کوچولوی خوشگلم، گالفی مادر هم مبارک...

___________________________________________

با لبخند گل رو از دستش گرفتم.لپها و چهره ام گل انداخت و سرخ شدم.

یه نگاه بهم انداخت و دستش رو روی سرم گذاشت و موهامو نوازش کرد.

سعی کردم گل رو هرجور که شده داخل کوله جا بدم چون مطمئنا با یه شاخه گل رز تو دست، دید بقیه بچه ها نسبت بهمون عوض میشد البته اگه هول بازیا و هیجان زدگی امروز رو نادیده بگیریم چون حتما همه متوجه شدن که من و میو تو رابطه ایم.

خوشبختانه گل داخل کوله جا شد و من تمام تالشم کردم که اصلا فشاری بهش نیاد و پرپر نشه.

میو : گالف نظرت چیه بریم بوفه دانشگاه یچیزی بخوریم...

گالف : آره موافقم...

میو : پس بزن بریم...

و از محوطه دانشکده مهندسی راهی بوفه دانشگاه شدیم.

بوفه کمی از دانشکده خودمون فاصله داشت و به دانشکده مایلد یعنی دانشکده فیزیک نزدیکتر بود.تو حال و هوای خودمون بودیم که صدایی از پشت سر که انگار میو رو صدا میزد توجهمون جلب کرد.

: مییوووو وایساااا پسررر....میووو؟!

هردومون به پشت سرمون نگاه کردیم.

کائونا بود.دوست صمیمی میو که همه جا و در هر شرایطی با میو بود.من و کائونا زیاد با هم برخورد نداشتیم ولی اسمش رو از میو شنیده بودم و در جریان بودم که چجور ادمیه.

اون میتونست در آن واحد با هر دختری لاس بزنه و با هر دختری باشه.خوشتیپ بود و مطمئنا خیلی سریع میتونست کیسهای زیادی رو امتحان کنه و بدون هیچ مشکلی اونا رو ول کنه و بعدی رو امتحان کنه.

حقیقتش از اینکه میو با همچین آدمی رفیق صمیمیه حس خوبی نداشتم و بارها به هر نحوی به میو این قضیه رو گفته بودم ولی اون معتقد بود کائونا دوستِ چندین سالشه و نمیتونه اون همه سال رفاقت رو یهو از بین ببره...

بهمون نزدیک شد و در حالیکه دستشو روی شونه میو میذاشت، گفت : کجایی پسر؟

و یک باره انگار که منو دیده باشه، بهم گفت : اوه...سلام گالف...حالت چطوره؟

سعی کردم خیلی آروم و بدون اینکه متوجه حالت تنفرم بشه جواب بدم : سلام خوبم...تو چطوری؟

کائونا : من عالیم...

و رو به میو کرد و گفت : نظرتون چیه یه چیزی با هم بخوریم....البته اگه دوست پسرِ دوستم اجازه بده....

و رو به من کرد و چشمکی زد و نیشش باز شد.

به جای من میو پرید وسط و گفت : آره اشکال نداره...اتفاقا ما هم میخواستیم بریم سمت بوفه....

Your depressed (افسرده ی تو)Where stories live. Discover now