سخن نویسنده : سلام....حالتون چطوره؟بفرمایید پارت بعدی...امیدوارم خوشتون بیاد....
___________________________________________
انگار یه سطل آب گرم روم ریخته بودند.وا رفتم.سرم گیج میرفت و هرچقدر سعی میکردم حرفش رو هضم کنم موفق نبودم.
اون رفت.
بدون اینکه حرفی بزنه اومد و منو به آتیش کشوند و حالا که خیالش از سوختنم راحت شده بود، پا شد و رفت...
رفت سمت دختری که با من کلی فرق داشت.از ظاهرش بگیر تا کوچکترین رفتارهاش...
رفت سمتش و بغلش کرد و گونه اش رو بوسید اونم جلوی چشمهای من که با گیجی و گنگی کامل جلوش ایستاده بودم و شاهد عشق بازیش با یه غریبه بودم...
نمیدونستم الان باید چیکار کنم...با من خاطره ساخت، من رو عشق و عزیزش خطاب کرد و بعد چند ساعت وادار کردنم به زندگی و ادامه دادن این داستان لعنتی در گوشم گفت دوستم نداره و جلوی من با کس دیگه ای ور میرفت...
قلبم سخت بی قراری میکرد.از روی لباس هم متوجه تپش های تند قلبم میشدم...
با هزار زحمت روی نیمکت ایستگاه نشستم.نه میتونستم گریه کنم نه بی قراری چون اون فاصله اش با من یک متر هم نمیشد...
باورش سخته؟
واقعا سخته عشقت کنار تو با کس دیگه ای باشه و تو فقط بشینی و نگاهش کنی...
انگار چشمهام باورش نمیشد چون به خودم اومدم و دیدم که دستمو زیر چونه ام گذاشتم و به اون دوتا خیره شدم...
صحنه واقعا رمانتیکی بود.یه دختر با پوشش زیر و آرایش غلیظ و ناز و عشوه زیاد خودش رو به یه پسر نزدیک میکنه و اون هم هرجور که فکرش رو کنید داره لوسش میکنه و نازش رو میخره اون هم جلوی کسی که خیلی عاشقش بوده...
قطره اشکی از گونه ام سر خورد و رو تی شرتم نشست...
من احمقم...خیلی...دوباره قلب لعنتیم باعث شد وا بدم و اینجوری شکست خورده و به ته خط رسیده مشغول تماشای عشق بازی دو تا لاشی باشم...
اتوبوس از راه رسید.همه برای سوار شدن صف کشیدن و من بازم خیره به دو تا عاشقمون نگاه میکردم...
با صدا شدن اسمم به خودم اومدم.میو بود.
م : هی گالف!اتوبوس اومده سوار نمیشی؟
سوزوند و خاکسترم رو به لجنزار سپرد.حالا خودشو باز نزدیک میکنه که چی بشه؟
انگار واقعا تو شوک بودم.شونه ام رو تکون داد.
م : گالف با توام...اتوبوس آخره...سوار نمیشی؟
سوار شم؟برم کجا؟خوابگاه؟بهشون بگم من با بچه های کالس بیرون نرفتم و با میو بیرون بودم.اونم خیلی عادی مشغول لولیدن تو یه دختر بود اونم جلو چشمهای من؟
STAI LEGGENDO
Your depressed (افسرده ی تو)
Storie d'amore« فیک کامل شده » . خلاصه : همه چیز از اینستاگرام شروع شد.پسرک داستان ما عاشق شد، مجنون شد و دیوانه.اما آیا عشق همیشه مهربونه؟! ( داستان عشق دو پسر دانشجو و اتفاقات آن...) ژانر : درام، رومنس، انگست و روانشناسی (این فیک دو فصله است) کاپل : میو گالف تو...