چیییییییی؟!
اون الان ادعا کرد رفیق صمیمی من، آمار منو بهش میداده؟
دارم درست میشنوم یا هنوز هم تو جو صحبتها و اعترافاتش هستم؟
محکم زیر دستش زدم که قوطی داروها پرت شد.
داد زدم : میفهمی چی میگی تو؟ یعنی چی از آرن بپرس؟ جاسوس من آرنه؟ اون همه چیزو به تو میگفته؟ بازم یه دروغ جدید، نه؟ چی بهت میرسه که اینقدر دروغ میگی آخه؟
خم شد و داروها رو از روی زمین برداشت و فوت کرد و داخل بطری ریخت.
سعی میکرد با حرفهاش آرومم کنه : آروم باش گالف... من دروغ نمیگم...من و آرن با هم یه نسبت خانوادگی دور داریم...من تو رو به واسطه اون شناختم و دلمو بهت دادم...ازش در مورد تو می پرسیدم که اسمت چیه؟ علایقت چیه؟ رشته ات چیه؟ من همه ی رابطه مون، همه ی حسهای قشنگی که اون مدت داشتم رو مدیون اون میدونم...وقتایی که کنارم نبودی از آرن می پرسیدم که داری چیکار میکنی...حالت خوبه...خوابی یا بیداری... حتی وقتی رابطمون بخاطر منِ احمق بهم خورد از
آرن میپرسیدم که تو در چه حالی...بعدم وقتی اون کارو کردی تو بیمارستان جلوم رو گرفت و گفت دوست نداره که دیگه اذیت شی و اجازه نداد ببینمت...بعدشم وقتی هر چی ازش پرسیدم که تو کجایی میگفت نمیدونه... خبری ازت نداره...تو این هفت سال همیشه جز چیزی
که تو میخواستی کاری رو انجام نداده...مطمئن باش...
چرا باید تمام اتفاقات منتهی به هفت سال پیش تو این چند ماه جلوی روم صف بکشه و تمام توانم رو بگیره؟!
بلند شدم و با عصبانیت فریاد کشیدم : از خودت...از جاسوست...از همه اطرافیانت...از همه شون متنفرررمم... دوست ندارم حتی ببینمت...من نمیخوام ببینمت...گم شو از زندگیم برو بیرون...
و دو تا دستم رو روی قفسه سینه اش گذاشتم و محکم به عقب هولش دادم و به سمت قسمت خروجی پارک دویدم.از پشت سر دنبالم می دوید و مدام اسمم رو صدا میزد.
میو : گالف؟ وایسا...باشه میدونم ازم بدت میاد ولی خواهش میکنم صبر کن...هییی گاالف...وایسااا...گالف؟ عزیزم؟
و من از پیاده رو به سمت طرف دیگه خیابون دویدم و این بین صدای بوق ماشینها بخاطر اینکه بدون معطلی خودمو وسط خیابون پرت کرده بودم، بلند شده بود.
پا تند کردم ولی با صدای زنگ گوشی از حرکت ایستادم.
گوشی رو از جیب جینم کندم و با دیدن اسم کایا سعی کردم خودمو آروم نشون بدم.
دکمه اتصال تماس رو لمس کردم.
کایا : گالف؟ کجایی؟ خوبی؟ چیشد؟ نگرانتم...
گالف : سلام کایا...خوبم...خوبم...نگران نباش عزیزم...
کایا : مطمئنی خوبی؟ کجایی؟ میخوام بیام پیشت...
أنت تقرأ
Your depressed (افسرده ی تو)
عاطفية« فیک کامل شده » . خلاصه : همه چیز از اینستاگرام شروع شد.پسرک داستان ما عاشق شد، مجنون شد و دیوانه.اما آیا عشق همیشه مهربونه؟! ( داستان عشق دو پسر دانشجو و اتفاقات آن...) ژانر : درام، رومنس، انگست و روانشناسی (این فیک دو فصله است) کاپل : میو گالف تو...