part 14| can you feel my heart

118 21 42
                                    

دستاشو پشت شلوارش کشید تا تمیزشون کنه. به کس نگاه کرد که سمبلا رو چک میکرد و نگرانی توی چهره اش مشهود بود.

_خوبی؟

کس سرشو تکون داد داد و دستاشو توی جیباش فرو کرد.

_به اینجا حس خوبی ندارم، انگار روی قدرتام تاثیر میذاره.

_اوه،معلومه که میذاره!

صدای غریبه ای که از پشت سرشون اومد باعث شد هردو با ترس به سمتش برگردن. قرار نبود این ساعت سر برسه!

کرونوس اونجا بود، چشماش به طرز وحشتناکی قرمز بود و ظاهر آشفته ای داشت. با دست چپش دختر بچه ای که از شدت ترس به خاطر چاقویی که زیر گلوش بود تکون نمیخورد وفقط اشکاش بودن که تو سکوت فرو میریختن.

_دختررو ول کن، کشتن اون هیچ کمکی بهت نمیکنه!
دین داد زد و دستشو عقب برد تا چوبارو در بیاره. ولی قبل از این که بتونه کاری کنه تو یه حرکت گلوی دختر بچه بریده شد.

دین با شوک به خونی که همه جارو برداشت و دختری که توی خون خودش داشت خفه میشد خیره شد. با حرص به سمتش قدم برداشت و چوبو محکم تر توی دستش گرفت. قبل از این که بتونه چوب توی دستشو حرکت بده کرونوس مچ دستشو محکم توی هوا گرفت. اونقدر محکم توی دستاش فشارش داد که دین میتونست خرد شدن استخوناشو بشنوه.

_وقتی با خدای زمان در میوفتی سعی کن یکم یه نقشه کمتر احمقانه بکشی!

کرونوس با نیشخند  گفت و فشار بیشتری به مچ دست دین وارد کرد و دین از شدت درد داد زد و روی زانوهاش افتاد. شدت درد باعث شد اشک تو چشماش حلقه بزنه.

به کس‌ نگاه کرد که اونم حال بهتری نداشت، روی زمین افتاده بود و به قفسه سینه اش چنگ زده بود.

سم هنوز نیومده بود، شاید بلایی سرش اومده بود.

_اوه، نگران فرشته ات نباش، چیزیش نمیشه،البته فعلا!

دین خودشو جمع و جور کرد و لگد محکمی به شکمش زد. کرونوس با ضعف خم شد و دین از فرصت استفاده کرد و چوبو برداشت تا به سمتش حمله کنه.ولی با کوبیده شدنش به دیوار و ضربه محکمی که به سرش خورد چشماش سیاهی رفت‌‌ و  فشار دستای کرونوس رو روی گلوش حس کرد که هر لحظه نفس کشیدنو براش سخت تر میکردن.

_چرا- چرا این کارو میکنی؟

با صدای خفه و بریده ای گفت و کرونوس خندید و دستاشو محکم تر فشار داد.

_چون میخوام توجه اون قدرتی که پشت این قضیه اس رو جلب کنم! میخوام بفهمه که این کارش چقدر همه چیو بهم میریزه! و حدس بزن چی؟ تو هر بازه زمانی که توش بودم فقط دلیلش تو بودی! شاید اگه الان بکشمت اون وقت اونم بس کنه؟ احتمالش ضرری نداره.

دین با سختی سعی کرد دستاشو از روی گلوش جدا کنه ولی فایده ای نداشت. نگاهش به سمت کس رفت که با یه صورت رنگ پریده  روی زمین افتاده بود و با چشمایی که گشاد شده بودن به صحنه رو به روش خیره شده بود. کل اجزای صورتش داد میزدن  چقدر بابت این که نمیتونه کمکش کنه خودشو سرزنش میکنه.

gunnen | destielOnde histórias criam vida. Descubra agora