"اون ستاره کیوت اون پایین بزنید.(: مرسی♡"
جیمین اهسته روی پاش راه میرفت ، تو این یک هفته که جونگ کوک ندیده بود ، متوجه شده بود ، اون الفا توی این مدت کوتاه ، چقدر نقش مهمی تو زندگیش داره.
با زنگ خوردن گوشیش ، به دیوار تکیه داد ، میتونست حدس بزنه حالا کی داره بهش زنگ میزنه.
"جیمینی کوچولو ، کجایی هوممم؟"
کوک با صدای کیوتی که اصلا نزدیک به صدای خودش نبود گفت و باعث خندیدن جیمین شد.
"من بیرون بیمارستانم جونگ کوکی ، رسیدی؟"
با صدای شنیدن بوق داخل گوشش ، با کمی تعجب موبایل رو از گوشش فاصله داد.
گچ پاش باز کرده بود ، حالا بعد از یه مدت طولانی حس خوبی داشت ، پاش سبک بود و اون لحظه جیمین فقط دلش میخواست تا جایی که میتونست بین درخت های پارک مورد علاقه اش قدم بزنه.
"جیمینیییی!"
جیمین با شنیدن صدای هیجان زده کوک برگشت ، بالافاصله تو اغوش بزرگ الفا فرو رفت ، کوک بینیشو روی گردن جیمین میکشید ، احساس دلتنگی قلبشو پر کرده بود ، با بوسیدن گردن جیمین ازش جدا شد.
جیمین اهسته خندید ، کوک اروم دستشو روی گونه امگا کشید ، نرم و سفید بود ، مثل همیشه ، با خودش فکر میکرد چطور به دستش جرعت داده تا به این صورت سیلی بزنه.
"متاستفم جیمینا..."
"توروخدا ساکت باش! میدونی چقد این حرف تو این یه هفته ازت شنیدم؟ چیزی نیست کوکی خوبم!"
کوک لبخند زد و گونه جیمین بوسید ، با حس لپ های مارشمالویی امگاش اهسته ترین گازی که میتونست ازشون گرفت ، دیگه دلش نمیخواست به امگاش درد بده.
"بریم خونه من؟ برای ناهار؟"
کوک لبخند زد و سرشو تکون داد ، وقت گذروندن با جیمین بهتر از هر چیز دیگه بود.
جیمین همونطور که کنار جونگ کوک مینشست اروم غر زد:
"مجبور نبودی غذا سفارش بدی جونگ کوکا!"
جونگ کوک اهسته خندید و دستاشو باز کرد ، دلش میخواست جیمین بغل کنه ، اغوش جیمین گرم و کوچولو بود ، درست چیزی که بهترین مکمل ممکن برای الفا بود.
جیمین با فهمیدن منظور کوک ، خودشو جلو کشید و روی رون های کوک نشست ، اونا خیلی خوب توی هم چفت میشدن ، مثل دوتیکه گمشده.
کوک دستشو روی کمر جیمین میکشید ، جیمین هم چونه اشو روی سرشونه الفا گذاشته بود و از نوازش شدن لذت میبرد.
"وقتی نبودی...خیلی سخت بود جیمینا..."
کلمات مرد ، بهتر از هر وقت دیگه ای شنیده میشدن ، این بخاطر فاصله ای بود که حالا به صفر رسیده بود.
YOU ARE READING
The ALPHA
Werewolfیه داستان اروم از یه امگای شیرین. داستانی که نشون میده ، باید انتظار هر چیزی رو داشت. با داستان همراه بشید تا چالش های اون امگا رو ببینید.🌱🌙