"خشونت"

1.8K 285 16
                                    

دکتر همونجوری که پشت میزش مینشست ، سر انگشت هاشو  روی برگه های روی میز کشید.

"من یه سری خبر بد دارم اقای پارک"

جیمین با شنیدن صدای دکتر ، سعی کرد نگرانی و حس بد داخل قلبشو کنترل کنه ، پس اروم به استین کوک چنگ زد و لب هاشو گزید.

"باید پاتو گچ بگیریم ، جای نگرانی نیست خوب میشه!"

دکتر گفت و خواست بلند شه تا توضیحات بیشتری بده اما با صدای الفای جوان کمی درنگ کرد.

"پس منظورتون از خبر بد چیه؟؟"

بی صبر پرسید و کاملا جلوی تخت قرار گرفت ، حالا اون دکتر هیچ دیدی از جیمین نداشت ؛ جسم کوچیک جیمین کاملا پشت الفا پنهان شده بود و این حس خوبی به امگا میداد.

"باید چهارهفته کامل خونه بمونه ، درسته که پاش قراره گچ گرفته بشه ولی هیچ شکی وجود نداره که تا چهارهفته  نباید قدم از قدم برداره ، جیمین یه امگاست پس مراقبت بیشتری نسبت به الفا یا بتاها نیاز داره جناب."

دکتر سعی کرد تمام حرف هاشو کوتاه کنه تا بیشتر از این وقت اون زوج و خودش نگیره.

"اقای پارک لطفا تنها چیزی که یاداوری کردم رو فراموش نکنید ، نباید تحرک اضافی داشته باشید تا مشکل ساز نشه ، هفته سوم برای معاینه تشریف بیارید تا بازهم پاتون چک کنیم ، اگر همه چیز خوب باشه بعد از اون میتونید گچ پاهاتون باز کنید ، حالاام لطفا به طبقه دوم برید تا پرستار بتونه پاشو گچ بگیره."

با تموم شدن حرف هاش اون دونفر تنها گذاشت ، جیمین گیج شده به حرفاش فکر میکرد ، قرار بود پاشو گچ بگیره و بدون تحرک بمونه؟ این قرار بود حسابی سخت باشه...

همچنان بین افکارش درحال برنامه ریزی جدیدی برای زندگیش بود که رو دست های کوک بلند شد. میتونست حس کنه کوک سعی میکنه چقدر با ملایمت باهاش رفتار کنه.

جوری که بازوی پر و عضلانی کوک جایی درست روی رون پاش حس میکرد ، باعث میشد دلش نخواد از بغل کوک بیرون بیاد ، حتی اگر خواستار بیرون اومدن از بغلش هم بود توانشو نداشت.

کوک همونطور که جیمین بغل گرفته بود چشمش به دنبال اسانسور میگشت ، با پیدا کردن در اسانسور به سمتش حرکت کرد و منتظر ایستاد.

با باز شدن اسانسور دو نفری که اونجا بودن با تعجب به کوک و جیمین نگاه کردن ، هرروز پیش نمیومد که همچین صحنه ای توی بیمارستان دیده شه ، درواقع کوک میتونست خیلی ساده از ولیچر استفاده کنه ولی حمل کردن جیمین براش لذت بخش تر بود.

"جونگ کوکا...ببخشید...فکر کنم خسته شدی..یه ساعته مدام داری منو جابه جا میکنی.."

جیمین با لحن شرمنده ای گفت و نگاشو به صورت جدی کوک داد ، اون الفا واقعا دو وجه کاملا متفاوت داشت و جیمین اعتراف میکرد هردوی اونها رو دوست داره ، اخم های گره خورده کوک به اندازه لبخندهای درخشانش برای جیمین عزیز و دوست داشتنی بودن.

The ALPHADonde viven las historias. Descúbrelo ahora