' اون ستاره کیوت پایین صفحه رو بزنید مرسی (:'
لیا از پشت پنجره ی بزرگ کافه ، به جیمین نگاه میکرد ، ذهنش تماماً درگیر اون امگا کوچولو شده بود.
جیمین ، استثنایی بود که لیا انتخاب کرده بود که وجود داشته باشه ، اما کمی مشکوک بود ایا این تصمیم درست بوده یا نه.
یک ماه شده بود که ، لیا اون دو نفر تماشا میکرد ، میدید چطور انقدر به هم نزدیک شدن ، اون دوتا ، برای هم تراشیده شده بودن ، زیبا بودن ، خوشحال و شاد ، همونطور که باید باشن.
درواقع اون به جیمین افتخار میکرد ، اون امگا به الفاش عشق میورزید ، دوسش داشت ، این یه دوستداشتن عادی نبود ، جیمین کوک میپرستید.
لیا نفسشو باخستگی از گلوش خارج کرد.
دلش میخواست به جیمین کمک کنه ، اما زندگی ، هیچوقت اسون نمیگرفت ، اگر یک چیز حقیقت داشته باشه ، اون حقیقت مرگه ، حسرتی که درون ادما میمونه سیاه و نفرت انگیزه ، اونا بعد ازمرگ تازه به یاد میارن چه کارهای نکرده ای دارن.
اما جیمین فرق داشت ، اون برای خودش گریه نمیکرد ، اون برای کوک گریه میکرد.
جیمین ازتنها شدن کوک گریه میکرد نه خودش ، لیا خوشحال بود ، اما از طرفی نگران جیمین بود ،لیا از سرنوشت کوک خبر داشت ، اون کتابچه زندگی کوک خوانده بود.
تنها یه مشکل وجود داشت ، اسمی از جیمین داخل اینده کوک دیده نمیشد ، این لیا رو خیلی میترسوند.
لب هاشو بااسترس گاز گرفت ، امیدوار بود اینده کوک با این حقیقت که جیمین زنده است تغییرکنه و از نو نوشته بشه.
اینده سفید کوک، میتونست زیبا باشه ، قطعا شانس یه اینده خوب با جیمین داشت.
"هیییی! لیاااا! دختره ی کله خراب اینجا چیکار میکنییی؟"
لیا برگشت و تونست دوستشو تو کت و شلوار رسمی ببینه ، اون کت خاک گرفته اصلا چشم گیر نبود.
"لطفا با اون فشن قدیمی لنتی نزدیکم نشو!"
دختر کوچیکتر اخمی کرد و دستاشو تو کت کهنش فرو کرد.
"تا نخوایم اونا که مارو نمیبینن لیا! برای چی انقدر برات مهمه ها؟ اصلا رفتی روح هایی که گفتن جمع کنی؟"
لیا نگاهشو برگردوند و از بین دفترش یه لیست خارج کرد و به طرف رز گرفت.
"منظورت چیه رز؟! من اخرین چیزی هستم که روح یه نفر میبینه! پس با کتی که احتمالا باهاش مردم هیشکی رو راهی زندگی بعدیش نمیکنم!"
رز خندید و شروع کرد به چک کردن اسامی ، همشون کامل بودن ، مثل همیشه.
"چرا انقدر به این یکی اهمیت میدی؟"

YOU ARE READING
The ALPHA
Werewolfیه داستان اروم از یه امگای شیرین. داستانی که نشون میده ، باید انتظار هر چیزی رو داشت. با داستان همراه بشید تا چالش های اون امگا رو ببینید.🌱🌙