"ترس از دست دادن"

1.1K 209 101
                                    

جیمین ، درحال درست کردن سوپ بود ، احساس سرما شدیدی که هوا این روز ها بهش میداد ، وادارش میکرد با درست کردن سوپ از سرما خوردگی جلوگیری کنه.

استین هاشو روی انگشت های دستش کشید و به اپن تکیه داد ، اون میترسید ، کمی نگران بود ، جونگ کوک چهار روز بود که باهاش هیچ تماسی نداشت و این نگرانش میکرد.

حتی وقتی سعی کرد باهاش تماس بگیره ، با چند جمله کوتاه مکالمه رو قطع ‌کرد ، این جیمین ناراحت میکرد.

اه کلافه ای کشید و دستشو پشت گردنش کشید ، این خیلی احمقانه بود.

با شنیدن صدای در ، از اشپزخونه خارج شد تا جواب بده.

بعد از باز شدن در ، قامت بلند جونگ کوک توی چهارچوب در نمایان شد ، جیمین خواست سوالی بپرسه یا حتی الفاشو بغل کنه ، اما کوک خوب به نظر نمیرسید.

"هی...کوک...چیزی شده...؟"

جیمین نگران پرسید و سعی کرد ‌کوک جلو بکشه اماحلقه شدن دست های نفر سوم دور بازوی کوک ، ماجرا رو پیچیده کرد.

جیمین متوجه حظور جنی شد ، جنی بازوی کوک بغل گرفته بود. برعکس ظاهر خسته و شلخته کوک ، جنی بهترین لباس های خودشو پوشیده بود.

"اومدیم حرف بزنیم جیمین شی!"

جنی گفت و کوک همراه خودش داخل خونه کشید ، جیمین گیج بود ، خیلی گیج ، دلهره قلبشو پر از حس سرما کرده بود.

وقتی دید جنی و کوک چقدر بهم نزدیک به هم ایستادن ، ابروهاش بالاپرید ، محض رضای خدا! اینجا چه خبر بود؟

"اینجا چه خبره؟!"

جیمین عصبی افکارشو به زبون اورد و منتظر توضیح موند.

دوست داشت جنی زودتر بره تا بتونن حرف بزنن ، اما روحیه ی گفتن افکارشو از دست داده بود.

حس میکرد عرق سرد بی هیچ دلیلی روی تنش نشسته ، مضطرب بود.

"من از جونگ کوک حامله ام! نیاز میبینم که رابطه اتو با دوست پسرم قطع کنی!"

جیمین گیج تر از قبل شد ، اهسته خندید و دنبال یه نشونه کوچیک از شوخی توی صورت مریض حال جونگ کوک کرد.

"جونگ کوکا...چی داره میگه...شوخی قشنگی نیست...صبر کن ببینم..."

جیمین به صورت کوک که پایین افتاد نگاه کرد ، الفا به نظر شرمنده میومد ، خیلی شرمنده.

"ت...تو شوخی نمیکنی مگه نه...؟"

اشک هاش صورتشو پر کرد ، چطور ممکن بود اینطور بشه؟

"ای...این امکان نداره...ما...ما همو دوس داریم جونگ کوک...م...من بدون تو نمیتونم...خواهش میکنم!"

"میخوای بگی بخاطر تو باید بچه امو بکشم؟ انقدر خودخواهی که رابطه اتو به بچه من ترجیح میدی جیمین؟ "

The ALPHAOnde histórias criam vida. Descubra agora