دوست دارم جیمین.
کوک بی هدف زمزمه کرد و پیشونی جیمین بوسید ، جیمین تقریبا اماده زایمان بود.
وقتی کوک اتاق رو ترک کرد ، جیمین تونست تنهایی و استرس حس کنه.
اتاق سرد بود و جیمین حس میکرد ، دلش میخواد هرچه زودتر از این محیط بسته و بی روح خارج بشه.
با بیهوش شدنش ، دنیا جلوی چشم هاش سیاه و تار شد ، حتی خواب هم نمیدید ، فقط تاریکی خالص بود.
جیمین چشم های خسته و نیمه بازشو باز کرد ، چقدر حس کم وزنی داشت.
"ک...کوک..."
جیمین کمی وحشت کرده بود ، احساس خوبی نداشت ، شکمش سبک شده بود و بچه ای رو دور و بر خودش نمیدید.
جیمین به هر زوری بود نشست ، بچه اش کجا بود؟
کوک کجا بود؟..با شنیدن صدای خنده ی کوک ، قلبش گرم شد و تونست سرشو رو بالشت بزاره.
کوک در حالی که میخندید ، بیرون از اتاق ایستاده بود و بچه ای که بین ملافه ها پیچیده شده بود بغل گرفته بود.
کوک با چرخوندن سرش ، تونست جیمین ببینه ، پسر کوچولوش ، بین ملافه های سفید بیمارستان گم شده بود و با صورت کیوتش کاملا بی جون به کوک لبخند میزد.
"این...خیلی قشنگه جیمین...ممنونم..."
کوک همونجوری که کنار تخت نشسته بود ، پیشونی جیمین بوسید ، بچه ی کوچولوشون توی اغوشش گم شده بود.
کوک مطمعن نبود چطور باید بچه رو بغل بگیره ، اما حس الفا گونه اش بهش میگفت این وضعیت خوبی برای خانواده اشه.
بچه یه دختر بود ، دختری که چشم های کوک داشت اما لب هاش مثل جیمین ، یه غنچه زیبا و صورتی بود.
شش ماه بعد~~~
"هیونی ، دختر کوچولو جیمینیه مگه نه قشنگم؟؟"
هیون کوچولو دست و پای کوچولوشو تکون داد و خندید.
جیمین سرشو تکون داد و دختر کوچولوشو بغل گرفت ، ساعت یک و نیم بود و هنوز خبری از کوک نشده بود.
"هیونی ، من منتظرم ددی توام ، تو چرا بیداری کوچولوی من ، هوم؟"
هیون باز هم خندید و دستای تپلشو روی صورت جیمین گذاشت ، هیون بچه شیرینی بود ، زیاد گریه نمیکرد و این همه چیز برای جیمین راحت تر میکرد.
جیمین ، چونه دخترشو روی سرشونه خودش گذاشت و سعی کرد نینی قشنگشو بخوابونه.
با خوابیدن هیونی ، جیمین روی مبل نشست ، ساعت دو و ربع بود ، کوک هنوز خونه نبود.
جیمین کمی احساس خستگی میکرد.
این اواخر ، سر کوک خیلی شلوغ بود ، دیرتر خونه میومد و کمتر به جیمین توجه میکرد ، جالب بود ، جیمین حتی دیگه به خودش فکر نمیکرد.
ESTÁS LEYENDO
The ALPHA
Hombres Loboیه داستان اروم از یه امگای شیرین. داستانی که نشون میده ، باید انتظار هر چیزی رو داشت. با داستان همراه بشید تا چالش های اون امگا رو ببینید.🌱🌙