شاهزاده ی زیبای ژاپنی، که همه اون رو به اسم یونگی می شناختن، با ارزش ترین غنیمت جنگی ای بود که جانگ کوک بعد از جنگ و تصرف ژاپن، به دست آورده بود...یونگی، یک سال بعد از اومدنش به قصر، در اشتباه ترین حالت ممکن قلبش رو به پادشاه باخت وی عاشقش شد... برای همه آشکار بود که پادشاه دورگه ی روسیه، کوچک ترین علاقه ای به شاهزاده ی ژاپنی توی قصرش نداره و فقط برای خوشگذرونی های شبانه، اون پسر رو به قصرش آورده.
ولی چی میشد اگه پادشاه می فهمید که یونگی به خاطر این عشق یک طرفه گرفتار هاناهاکی شده و هر روز یک قدم به مرگی که در انتظارش بود، نزدیک میشه؟!