جانگ کوک، یکی از بهترین ستوان های ارتش کره جنوبی، از شغل اصلی خودش کنار گذاشته میشه و وظیفه جدیدی بهش محول میشه... وظیفه ی محافظت کردن از کوچک ترین پسر پادشاه منفور کره، عالیجناب ته ایل... به خاطر دلایل شخصی و امنیتی، اطلاعات زیادی در مورد شاهزاده وجود نداره و هیچ کس تا به حال تصویری از جیمین ندیده و اون پسر فقط با اسمش بین مردم، شناخته میشه و البته که به خاطر کار های نه چندان جالب پدرش، جیمین هم از شهرت خوبی بین مردم برخوردار نیست... جانگ کوک هم مثل بقیه، ذهنیت خیلی بدی نسبت به خانواده ی سلطنتی داره... ولی چی میشه اگه بفهمه که جیمین، اون آدمی که بقیه می شناسن، نیست؟ چی میشه اگه ظرافت و زیبایی بیش از حد شاهزاده، جانگ کوک رو درگیر یه عشق ممنوعه کنه؟