جانگ کوک، امگای باردار، برای گفتن خبر بارداریش به دوست پسر آلفاش، تهیونگ خیلی هیجان زده است. تهیونگ، یک ماهی هستش که به خاطر ماموریت کاری امگاش رو تنها گذاشته و به دگو رفته.
جانگ کوک با خوشحالی به آلفاش زنگ میزنه؛ ولی قبل از اینکه بتونه حتی یه کلمه حرف بزنه، تهیونگ، با لحن غمگینی ازش معذرت خواهی میکنه.
« من میت حقیقی ام رو پیدا کردم، جانگ کوک. »