توی یه روز بهاری، خواهر تهیونگ کل جرات خودش رو جمع کرد و بالاخره به کراش مخفیش، جئون جانگ کوک، اعتراف کرد که دوستش داره... تهیونگ می دونست که امروز خواهرش همه چیز رو به جانگ کوک میگه، ولی... اگه جانگ کوک احساسات خواهرش رو قبول می کرد و باهاش وارد رابطه می شد، تهیونگ چه غلطی باید میکرد؟! تهیونگ خیلی بیشتر از خواهرش، عاشق جانگ کوک بود ولی هیچ وقت جرات نکرد به اون سال بالایی اعتراف کنه، البته ترسی که به جون تهیونگ افتاده بود، خیلی بی مورد بود، چون اون کوچولوی حسود خبر نداشت که جانگ کوک درجا اون دختر رو رد میکنه و بهش میگه که چند وقتی هست که به برادرش، کیم تهیونگ علاقه مند شده :)))