PART 6

15 4 0
                                    


• بهت تبریک میگم بکهیون. بالاخره تصمیم گرفتی ماشین بخری.
بکهیون به خاطر طعنه ای که چانیول بهش زده بود، محکم به شونش کوبید و صدای پسر بلندتر رو درآورد. با رضایت از دردی که به چانیول داده، دوباره به در شیشه ای نمایشگاه ماشین روبه روشون نگاه کرد. حدود پنج سال پول هاش رو جمع کرده بود تا بتونه ماشین موردعلاقش رو بخره و بالاخره داشت این کار رو میکرد.
به آئودی مشکی ای که بین همه ماشین های دیگه نمایشگاه بزرگ، خود نمایی میکرد نگاه کرد. قطعا بعد از بیرون اومدن از نمایشگاه حساب بانکیش صفر میشد و این لبخندی که روی لبش بود هم برای به دست آوردن ماشین دوست داشتنیش بود هم یه خداحافظی تلخ با پول های عزیزش.
سرش رو به طرفین تکون داد تا افکارش رو از بین ببره و بعد جلوتر از چانیول وارد شد. پنج یا شش نفر بیشتر اونجا نبودند که همگی از کارگرهای نمایشگاه بودند و البته خود مالک.
با باز شدن در، دو کارگری که نزدیک در بودند سرشون به اون سمت چرخید و بعد با احترام سلام کردند. چانیول و بکهیون بعد از جواب دادن به سلام اونا، به سمت میز مرد میانسالی که مالک نمایشگاه بود رفتند و به نشونۀ احترام روبه روش خم شدند.
مرد با دیدن مشتری های جوونش از جاش بلند شد و با خوشرویی بهشون سلام کرد.
بعد از گفت گوی کوچیکی که با هم دیگه داشتند، مرد بلند شد و همون طور که یه قدم جلوتر از اونا راه میرفت تا به قسمت ماشین ها برند خطاب به بکهیون پرسید:
≈چه ماشینی مدنظرته مرد جوون؟
+  آئودی آر اس سون.
با رسیدنشون به محوطه ماشین ها بکهیون جواب داد و مرد با شنیدن جوابش، لبخندی زد و بدون توقف به سمت ماشین مورد نظر به راهش ادامه داد.
سوییچ ماشین رو از شاگردش گرفت و در ماشین رو باز کرد و درحالیکه داخل ماشین رو برای اون دو تا به نمایش گذاشته بود شروع به گفتن خصوصیات ماشین کرد:
≈آئودی آر اس سِوِن نسخه ای با عملکرد فوق بالا از ماشین های زیبا و کاربردی آئودی اِی سون  محسوب میشه. این ماشین از یه پیشرانه چهار لیتری هشت سیلندر خورجینی توربوشارژر دار که توانایی تولید پونصد و شصت اسب بخار نیرو و هفتصد پوند فوت گشتاور را داشته، سود می بره.
بدون بستن در ماشین رو به روش رفت و همون جور که دستش رو برای انتقال بهتر حرفایی که میزد تکون میداد ادامه داد:
≈این ماشین میتونه طی سه و نُه دهم ثانیه سرعت خودش رو از صفر به صد کیلومتر در ساعت برسونه.
به بکهیون نگاه کرد:
≈ماشینی که انتخاب کردید یکی از برترین و کاربردی ترین ماشین های جهان محسوب میشه که عملکردی فوق العاده رو در قالب شکل ظاهری زیبا و نامتعارف در اختیارتون قرار میده.
بکهیون لبخندی از تعریف هایی که مرد درباره ماشین کرده بود زد و به چانیول نگاه کرد. اون هم مثل خودش لبخند روی لباش بود. نگاهش رو دوباره به سمت مرد برگردوند:
+  همین امروز پولش رو میدم و اگه مشکلی نداره فردا میبرمش.
مرد لبخند پهنی زد و سرش رو تکون داد:
≈باشه اشکالی نداره.
و با دستش به سمت میز کارخودش دعوتشون کرد.

INDETERMINATEWhere stories live. Discover now