PART 16

9 5 0
                                    

شوکی که از دیدن پرونده دچارش شده بود الان با شوک جدیدی که ربط مستقیم به خودش داشت قاطی شده بود.

روی صندلی بازجویی پشت میز مستطیلی که به رنگ قهوه ای سوخته بود نشسته بود و انتظار بازپرس رو میکشید تا بیاد و ازش بازجویی کنه. سئوالایی که قرار بود ازش پرسیده بشه رو میتونست به آسونی حدس بزنه. اینکه چرا بدون اجازه وارد اتاق بایگانی پرونده ها شده. ازش میپرسیدند توی اون اتاق بین اون همه پرونده بدون اجازه داشته دنبال چی میگشته؟

اینکه یکی از مافوقاش اون رو درحالیکه داشته پرونده رو مطالعه میکرده دیده وضعیت رو براش بدتر کرده بود. اگه یکم دیرتر لااقل زمانی که کارش تموم شده بود و پرونده رو سرجاش برگردونده بود کیونگسو میدیدش،‌ موضوع با یه توبیخ کوچیک تموم میشد ولی حالا..

دقیقا باید چه جوابی میداد؟ باید میگفت برای کمک به دوستش واسه روند درمان یکی از مریضای بیمارستانشون دست به همچین کاری زده؟!

این موضوع انقدر احمقانه بود که قطعا باور نمیکردند اگه هم میکردند، جدا از تمسخرهایی که میشد به جرم سواستفاده از موقعیت و جایگاهش به زندان میافتاد و از کارش اخراج میشد.

حتی فکر کردن به اینکه بخواد کاری رو که عاشقشه از دست بده باعث میشد گریش بگیره. نمیدونست الان باید نگران تشکیل پرونده ای که براش میشد باشه یا از دست دادن شغلش و یا از رفتارهایی که بقیه بعد از فهمیدن این موضوع باهاش داشتند.

با صدای باز شدن در اتاق از افکار آشفتش دست کشید و نگاهش رو برای دیدن چهره ای آشنا از بین سه بازپرسی که داشتند به در نیمه باز دوخت اما با دیدن فرد وارد شده داخل اتاق چشماش از تعجب گشاد شدند.

کیونگسو مثل بیشتر مواقع دیگه که دیده بودش چهره بی حس و جدی به خودش گرفته بود و با قدم های محکمش که باعث میشد افراد حس کنند ازش کمتر هستند و باید بهش احترام بذارند پا توی اتاق گذاشت و در رو پشت سر خودش بست.

مغز چان که انگار موضوع جدیدی برای پردازش پیدا کرده بود تمام دلنگرانی های قبلیش رو به گوشه ای فرستاد تا یه زمان دیگه بهشون فکر کنه و خودش رو تا مرز سکته بترسونه.

هرچقدر فکر میکرد نمتونست دلیل موجهی برای اینکه کیونگسو برای بازجوییش اومده بود پیدا کنه. درسته که اون یه کارآگاه بود و میشد گفت یکی از درجه بالایی های مهم محسوب میشه ولی کار اون بازجویی نبود و این کار رو باید افراد مربوطه و اگه کسی نبود نهایتا سروان کیم انجام میداد.

توی همون چند لحظه کوتاه تا نشستن مرد روبه روش روی صندلی حتی به این هم فکر کرد که شاید اومده اونجا تا اون رو یه توبیخ کوچیک قبل از اومدن بازپرس بکنه ولی با وجود دستگاه ضبط صدای کوچیکی که توی دستش داشت این مورد به کل رد شد.

INDETERMINATEWhere stories live. Discover now