PART 15

10 5 0
                                    

•اِ! پس هیون شیک توی اداره جنوبی کار میکنه؟ خیلی وقت بود خبر ازش نداشتم خوب شد دربارش پرسیدم ازت..

دور اسم هیون شیک خط کشید و یه تیک هم کنارش زد و بعداز کمی صحبت روزمره و عادی درباره کار خودش و پرسیدن وضعیت هم دانشگاهیش که ازش اطلاعات چند نفر رو بدون اینکه بروز بده دقیقا دنبال چی هست گرفته بود، تماس رو قطع کرد.

از بین افرادی که پرسیده بود فقط چند نفر داخل سئول بودند و بقیه به خاطر انتقالی و ماموریت هایی که بهشون داده بودند شهرهای دیگه کار میکردند . این طور که ایل سان (هم رشته ای که چان بهش زنگ زده بود)  توی حرفاش گفته بود، هیون شیک به خاطر پارتی بازی پدرش که دادستان بوده تونسته بود توی سئول بمونه و انتقالی بهش ندن.

نگاهی به اسم پر رنگ شده پسر توی دفترچش کرد و لبخند بزرگی زد.

باید حساب شده برای نزدیک شدن به هیون شیک عمل میکرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بعد تموم شدن ساعت کاریش به خونه رفت تا لباس عوض کنه. دوباره سوار ماشین شد و این بار به سمت خیابون هایی که زیاد گذرش بهشون نمی افتاد و در مسیرش نبودند خونه رو ترک کرد.

بیست دقیقه طول کشید تا به مکانی که میخواست برسه. کمی عقب تر از ساختمون اداره جنوبی ایستاد ولی از ماشین پیاده نشد. کار احمقانه ای به نظر میرسید ولی تنها چیزی که توی این مدت عجول بودنش برخلاف چیزی که با خودش گفته بود که نباید عجله ای درکار باشه، میتونست انجام بده این بود که توی ماشین بشینه و صبر کنه تا هیون شیک از اداره بیاد بیرون و اون رو ببینه. طبق زمان کاری هیون شیک و با درنظر گرفتن درجه و نوع کارش میدونست که تا نیمه شب سرکاره.

حدود یک ساعت و نیم بود که داخل ماشین همون جور که خیره به در اداره بود نشسته بود. کلافه دستی توی موهاش کشید و نفسش رو با صدا بیرون داد. پاها و کمرش به خاطر نشستن طولانی مدت درد میکردند و به همین خاطر تصمیم گرفت از ماشین خارج بشه و یکم راه بره.

در ماشین رو باز کرد و از توی ماشین بیرون اومد. قبل از بستن در کش و قوسی به بدنش داد و استخون های خستش به صدا دراومدند. از جلوی در کنار رفت و در رو بست و شروع به راه رفتن کرد.

کمی قدم زدن هم باعث شده بود کلافگیش از بین ببره و هم کوفتگی و خستگی بدنش رو از بین برده بود.

تصمیم گرفت دوباره سوار ماشین بشه و از اونجا منتظر بیرون اومدن و دیدنش بشه.

مسیری که رفته بود رو به سمت ماشین برگشت و مجبور شد برای بار دوم از جلوی در ورودی اداره پلیس بخش جنوبی سئول رد بشه. چند قدم دیگه مونده بود که عرض ساختمون رو از توی پیاده رو بگذرونه و ازش رد بشه که با حس ویبره رفتن موبایل از توی جیبش بیرون کشیدش که با بیرون کشیدنش باعث شد سوییچ ماشین هم باهاش بیرون کشیده بشه و روی زمین بیافته.

INDETERMINATEWhere stories live. Discover now