می بخشید که دیروز یادم رفت اپ کنم. در عوض این پارت 61 پیجه:)
______________________________________________و کوکی سرشو روی سینه تهیونگ گذاشت و به گوش دادن اهنگ مورد علاقش پرداخت ...
***********
Me:
یونی؟
Me:
سرت شلوغه؟
My crazy daddy:
جانم مینی؟
My crazy daddy:
چیزی شده؟
Me:
نه نه
Me:
فقط دلم برات تنگ شده ...
My crazy daddy:
هی بیب متاسفم. این روزا سرم خیلی شلوغ بود:(
Me:
شاید ... بتونی با اومدنت به خونه خوشحالم کنی؟
My crazy daddy:
بیبی ... میدونی خیلی دوست دارم درسته؟
My crazy daddy:
و اینم میدونی که یونگی خیلی کار داره؟
Me:
میگم
Me:
ام ... رفتم خرید
Me:
دوست داری لباسامو ببینی؟
My crazy daddy:
اوه مینی،البته
My crazy daddy:
اینجوری برای ادامه کارم انرژی میگیرم
Me:Me:
نظرت چیه؟
My crazy daddy:
فاک
My crazy daddy:
این ... این چی بود؟
Me:
یه لحظهMe:
Me:
کوکی گفت از این خوشت میاد:)
My crazy daddy:
جیمین
My crazy daddy:
این عکسارو برای کوکم فرستادی؟
Me:
اوه نه! فقط باهم لباسارو گرفتیم ...
My crazy daddy:
خوبه
My crazy daddy:
اون ... اون چوکر روی رونه تپل و سفیدت ...
My crazy daddy:
واقعا ... ادمو دیوونه میکنه
Me:
....
My crazy daddy:
نه! تو نمیتونی!
Me:
مطمئنی؟
My crazy daddy:
جیم ... قول نمیدم اگه بیام خونه بلایی سرت نیارم
My crazy daddy:
قسم میخورم!
Me:
من محدودت نکردم^-^
Me:
یعنی میگی دوست نداری اون رونارو لمس کنی؟
My crazy daddy:
تبریک میگم
My crazy daddy:
من الان یه مرد بدبختم که داره
کار میکنه با دیک سخت شده:)
Me:
هی. بجنب مرده خسته:(
Me:
میتونی بیای تا بیبی مشکلتو حل کنه^^
My crazy daddy:
چرا وقتی پیشتم این روی هات و
هورنیتو بهم نشون نمیدی؟
Me:
ام ... شاید منتظر فرصت بودم؟
My crazy daddy:
به نفعته وقتی میام اونجا
لباستو عوض نکرده باشی
Me:
بی صبرانه منتظرتم ددی:)
My crazy daddy:
فااااک
نگاهی به ساعت انداخت و با فکره به اسیر انداختن یونگی ، تک خنده ای زد.
YOU ARE READING
Can You Love Me?!
Short Story☆خلاصه☆ جونگکوک پسری 23 ساله به بیماری هاناهاکی گرفتاره و خودش از این ماجرا خبر نداره. توی مدرسه و دانشگاه همه بخاطره جثه ی کوچکی که داشت مسخرش میکردن و اون از این موضوع ناراضی بود. پسرک تصمیم میگیره خودشو تغییر بده ولی نمیدونه قراره با چه اتفاقایی...