(شخص سوم)
با نبودن تهیونگ ، سکوت بر خونه حاکم بود و کلوچه کوچولو توی اتاق و نوره کم ، رو به روی مانیتور بزرگ نشسته بود و نمیدونست چند ساعت گذشته ... اما تا حوالی عصر پای گیم نشسته بود و بی وقفه بازی میکرد.
مطمئنا اگه زنگ گوشیش به صدا درنمیاومد حالا حالاها قصد ترک کردن اون اتاق رو نداشت ، مخصوصا الان که تهیونگ نیست تا کنترلش کنه!
هِدست روی گوشهاشو برداشت و درحالی که نگاهشو بین مانیتور و صفحه روشن موبایل میچرخوند ، دکمه سبزو زد و مکالمهای شروع کرد:
_بله؟
_کوکی~
صدای لطیف و اشنای پسرو که شنید ، اوهی زیر لب گفت و بازی رو استپ کرد و تمام توجهشو روی صحبت با دوست جدیدش گذاشت.
_بوسونگ! خوبی؟
_عوم ممنون. خواستم دعوتت کنم بیرون ، اینبار مهمون من!
با حرفش یاده روزه گذشتهای که باهم رفت و امد داشتن افتاد و با دیدن اینکه پسرک هنوز به فکره پرداخته پول از طرفه جونگکوکه و عذاب وجدانش راحتش نمیزاشت ، بلند خندید و گفت:
_یا تو هنوزم به اون فکر میکنی. بیخیال!
میتونست صدای خندهای ریزه اونم بشنوه ...:
_به هرحال ... میخوام ببینمت.
_هوم ، میام دنبالت.
_پس ... میبینمت. تو راه مراقب باش!
عومی گفت و گوشی رو قطع کرد و از به فکر بودن بوسونگ ، خرگوشی خندید و به اتاق لباس رفت و لباساشو عوض کرد.
چندی بعد به جلوی خونهی پسر نزدیک که میشد ، میتونست صورت خندونش رو ببینه و از شادابیه چهرهاش لبخندی مهمونه لبهاش شد.
جلوی پاهاش ایستاد و با لبخنده گرمش از شیشهی ماشین بهش خیره شد که بوسونگ در و باز کرد و سوار شد.
_کوکی!
_هی ... خب. جایی مده نظرته؟
ماشینو اروم به حرکت دراورد تا بوسونگ مکان مورده نظرشو بگه.
درحالی که کمربندشو میبست گفت:
_عومم ... جلوتر بپیچ چپ ، یه کافهی خوب همین دور و براست.
_خوبه.
تکونی به دنده داد و با سرعت تمام حرکت کرد ...
*************
تقهای به در زد و با صدای بمه مرد ، دستیگره رو تو دست گرفت و به ارومی باز کرد.
زن ،با پروندهای در دستش به طرف میز رفت که تهیونگ ، با شنیدن صدای پاشنهاش که بنظر بهش نزدیک میشدن ، نگاهشو از منظرهی روبهروش گرفت و صندلیو سمتش چرخوند و منشی پروندهارو روی میز گذاشت.
YOU ARE READING
Can You Love Me?!
Short Story☆خلاصه☆ جونگکوک پسری 23 ساله به بیماری هاناهاکی گرفتاره و خودش از این ماجرا خبر نداره. توی مدرسه و دانشگاه همه بخاطره جثه ی کوچکی که داشت مسخرش میکردن و اون از این موضوع ناراضی بود. پسرک تصمیم میگیره خودشو تغییر بده ولی نمیدونه قراره با چه اتفاقایی...