part28

375 42 25
                                    

تاتا بعد از پاک کردن بدنهاشون ... کنارش خوابید که خرگوشک مثل یه بیبی کوچولو ، تو بغلش رفت و لبهاشو به سینه ی برهنه و ورزیده ی گندمی رنگ مرد نزدیک کرد و بوسه ی ملایمی روش گذاشت ....

همراهه لیوان اب پرتقال و کوکیِ تو دستش ، لبه ی تخت نشست و با قرار دادن وسایل روی پاتختی ... لبخندی مهمون لبهاش ، و بیبیِ رو به روش رو برانداز کرد.

دستشو بالا اورد و دسته موهای مشکیه خوش بو و نرمش رو بهم ریخت و گفت:

_مینی دیگه چیزی نمیخواد؟

جیمینی ، لبهاش رو به داخل دهانش برد و تیکه شکلاتی که باقی مونده ی کوکی ها بودنو مزه کرد و با چهره ی پف کرده اش به یونی نگاه کرد و سرشو به چپ و راست تکون داد.

به بدنش کشی داد و لیوان اب پرتقالو برداشت و یه نفسه همشو بلعید که عاحی از اسودگی کشید و دستشو روی شکم پرش که هرلحظه منتظر بود بترکه گذاشت و چشمهاش رو بست ...

با حس نگاهای مزاحم یونگی روی خودش ، به چند دقیقه نکشید که چشمهاشو دوباره باز کرد و خطاب به مرده رو به روش گفت:

_چرا اینجوری نگام میکنی؟

یونی ... چشمهاشو از صحنه ی کیوت رو به روش ، ریز کرد و درحالی که لپای جیمینو به محکمترین حالت ممکن می کشید ، گفت:

_آیگوووو. چیزی نیست فقط ...

*تغییر مود ناگهانی از حالت ذوق زده به رمانتیک و ارومه همیشگیش داد:

_تو انقدر شیرینی که مطمئنم اگر گازت بگیرم ازت عسل میچکه!

مومشکی خنده ای از روی گیجی زد و درحالی که مشت کوچولوشو نثاره بازوی ورزیده ی یون می کرد ،

" دیوونه " ای زیر لب گفت و یون همراهه لبخندش به بغل دوست پسرش رفت و سرشو روی سینه اش گذاشت.

جیمین که دستشو بین موهاش برد و مشغول بازی باهاشون شد ، یونگی صحبتش رو شروع کرد:

_جیمینی~ .... دیگه داره بچمونم به دنیا میاد و ... ما حتی هنوز ازدواج هم نکردیم ...

ناراحتی ای که مومشکی می تونست از صداش بخونه ، الکی نبود ...

چون یون از قبل برنامه ی دیگه ای رو برای ازدواجشون طرح کرده بود ... اما اونجوری که میخواست ، پیش نرفت و الان بابتش هم شرمنده و هم اشفته بود.

جیمین هم ‌، حتی فکر نمیکرد که تا این مدت باهم باشن. چه برسه به بچه دار شدن! پس خیلی طبیعیه که ندونن باید چیکار کنن ...

جیمین ، حالت چهره اش رو نگه داشت و درحالی که با اسودگی تمام ، همچنان با موهای یون بازی می کرد ... با تن صدای ارومش گفت:

_عوم ... قراره چیکار کنیم ...؟

یونگی سرشو کمی بالا اورد و همونطور که دستهاشو بین دستای جیمینی قلاب می کرد ، به صورت جیمین از پایین خیره شد و گفت:

Can You Love Me?!Where stories live. Discover now