ته نگاهی بهش کرد و دستشو لای موهای وانیلیش فرو برد:
_یکم دیگه تحمل کن بیبی.
*4 hours later*
به همراهه حولهای که روی شونه داشت ، بدون تولید کوچکترین صدا و جلب توجهی خودشو به حموم رسوند و حوله رو روی جارختی اویزون کرد ... شیر آبو تنظیم کرد و اجازه داد تا وان ، از اب پر شه.
در همین حین ، تهیونگ سرگردون داخل خونه قدم میزد و با نزدیک تر شدن به اتاق صدای شیر اب توجهشو جلب کرد که وارده اتاق شد و با دیدن چراغ روشنه حموم ، به سمتش رفت.
همونطور که کوکو درحاله دراوردن لباسهاش نظاره میکرد ، به چهارچوب در تکیه داد و دست به سینه ایستاد:
_داری چیکار میکنی؟
پسر نگاهی بهش انداخت و درحالی که پیرهن سفیدشو درمیاورد و به لباس چرکای داخل سبد اضافهاش میکرد ، گفت:
_واضح نیست؟ میخوام دوش بگیرم.
_نه اونکه واضحه .. منظورم اینه که .... بدونه من؟
شلوارش رو هم دراورد که پوکر سمت تهیونگ برگشت و گفت:
_ته چی داری میگی!
مرد تکیهاشو از دیوار گرفت و چند قدمی به پسرکه ظریفه روبهروش نزدیک شد.
همونطور که دستهاشو دور کمر برهنهاش حلقه میکرد گفت:
_دلت میاد بدون من دوش بگیری؟
و همراهش ، لبهاشو اویزون کرد و چندبار پشت هم پلک زد.
کوکی چشمی نازک کرد و ایشی زیر لب گفت ... دستهای تهیونگو پس زد و همراهش گفت:
_گمشو مردکه هیز ... هنوزم پایین تنم بخاطره اون شب درد میکنه!
تهیونگ دقیقا نمیدونست منظوره کوک از " اون شب " چیه ، و بابتش گیج اخمی به پیشونیش انداخت:
_اون شب؟ مگه چی شد؟!
حرصی جواب داد:
_عا نکنه من بودم اون دسته جارو رو تا ته میکردم تو خودم! یادت رفته چجوری به فاکم دادی؟!
با به یاداوردن شبی که ساز مینواخت و پسر زیر نور شب درخشان تر از شبهای دیگهاش شده بود ... و حرفهای قشنگی که بینشون رد و بدل میشد ، تک خندهای زد و زبونشو داخل لپش فرو برد.
صورتشو کمی نزدیک پسر خم کرد و گفت:
_میخواستی اون همه دلبری نکنی مستر جئون!
کوک صورتشو به همراهه اخمه روش ، عقب برد و با شنیدن حرفهای مرد عاحی از پرروعیش کشید و ضربهای به بازوش شد:
_بی شخصیت!
درحالی که میخندید و دستی روی بازوش میکشید گفت:
YOU ARE READING
Can You Love Me?!
Short Story☆خلاصه☆ جونگکوک پسری 23 ساله به بیماری هاناهاکی گرفتاره و خودش از این ماجرا خبر نداره. توی مدرسه و دانشگاه همه بخاطره جثه ی کوچکی که داشت مسخرش میکردن و اون از این موضوع ناراضی بود. پسرک تصمیم میگیره خودشو تغییر بده ولی نمیدونه قراره با چه اتفاقایی...