حقیقتش، این ایده اوایلِ تابستون به ذهنم رسید، موقعی که خودم توی فرودگاه بودم و همون وسط مسطا یه پسر بچه کله فندقی دیدم که بلند بلند داشت مامانش و صدا میزد... شاید خیلی عادی بنظر میرسید اون موقع، اما این شد تلنگری برای ذهنِ همیشه سناریو سازِ من و شروعِ "پسرِ مو بلند"
وقتی شروع کردم به نوشتن این فیکشن، هیچ انتظاری از بازخورد و حمایت ازش نداشتم به دلیل حمایت نشدنِ اولین کارم یعنی "ترو می" ، اما کم کم بعد از یه مدت خیلی ازش حمایت کردید و اینم دلیلی شد برای کامل کردنِ لانگ هیر... چون باید بگم من آدمیم که ممکنه وسط راه همه چی و ول کنه بره اما انقدر شماها و لانگ هیر و دوست داشتم و حمایت هاتون برام دل گرم کننده بود که موندم و ادامهش دادم :)
نمیخوام زیاد حرف بزنم که شما اخرِ فیک اینجوری باشید که "بچه بیا پایین سرمون درد گرفت"، اما باید بگم با اینکه ممکنه لانگ هیر یک موضوعِ تکراری بوده باشه و من فقط خیلی بهش شاخ برگ دادم، بازم از حمایت های شما دریغ نموند، خوشحالم ازینکه این فیک رو همراه با شما داشتم و تونستم لاقل کمی لبخند روی لبتون بیارم.
خیلی کلیشه ای میشه اگه بگم "وای عشق های نازنینم خیلی خوشحالم که شمارو دارم دورتون بگردم" و کلی ایموجی چندش.!
پس فقط میگم، شماها یکی از رنگی ترین بخشِ زندگیِ من هستین، هروقت من نا امید میشدم، ناراحت میشدم و اعتماد بنفسمو راجبه داستان و قلمم از دست میدادم... شما بودید که باعثِ خوشحالیم شدید و قلبم رو رنگی رنگی کردید ^^
امیدوارم که گوشه ایِ از ذهن یا قلبتون گرم، مثل آبیِ موهای جونگکوک بمونه... و امیدوارم شماهم بتونید اون کَسِتون رو پیدا کنید که بهش بگید "قلبِ آبیِ من"
*فقط چون رنگِ آبی خیلی برام ارزشمنده♡و البته باید اینم اضافه کنم که قطعا این آخر نیست، قراره دوباره با کلی کصخنده برگردم و باید بگم فیکشن هایی که تو ذهنم دارم، خیلی متفاوت تر از لانگ هیرن و کلا داستان های عجیب و جداگانهی خودشون رو دارن، ولی باید کمی وقت بزارم و بهشون سر و سامون بدم و دست از اورثینک کردنِ اینکه اول کدوم رو آپ کنم بردارم :)
بازم ممنون ازینکه همراهم بودید و در آخر... مراقب خودتون و قلبهاتون باشید 3>
میشِلین _
YOU ARE READING
𝗟𝗼𝗻𝗴 𝗛𝗮𝗶𝗿𝗲𝗱 𝗕𝗼𝘆 | 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄
Fanfictionپسرِ مو بلند | 𝖫𝗈𝗇𝗀 𝖧𝖺𝗂𝗋𝖾𝖽 𝖡𝗈𝗒 -کامل شــده- همه چی از اونجایی شروع شد که دال، پسرِ ۵ سالهی کیم تهیونگ، با دیدنِ موهای بلند و آبیِ پسری، اون رو "مامان" صدا زد و این بود اولین دیدارِ اون پسرِ مو بلند و تهیونگی که کلِ زندگیِ بعد از جدای...