Forest Travel

240 45 308
                                    


"من یه فرزند خونده‌م."
به زبون اوردن این چند کلمه همیشه توی تمام دوران زندگیم برام سخت بوده.

هیچوقت هیچکس نمیدونست. به جز راشل، ماری، پدر و کالوین. هیچکس نمیدونه لیام کارسیو فقط یه فرزند خونده‌ست...همه من رو پسر واقعی مارکو کارسیو میدونستن و حتی همین حالا هم همینطوره.

البته فقط کالوینه که میدونه من چطوری یتیم شدم...و پدرم. راشل چیزهایی میدونه، اما هیچوقت به روم نمیاره و مثل اینکه میخواد خودم یه روز پیش قدم بشم.

حالا دیگه وقت پیاده شدن از ماشینه، ما به مقصد رسیدیم و همونطور که از قبل میدونستم مقصد یه جنگل محافظت شده و بزرگه که قراره داخلش چادر بزنیم.

نمیدونم چند نفر از همکلاسی هام اونجان چون باید تنهایی با زین به این سفر میومدم...هنوز کسی از این موضوع خبر نداره و درواقع اهمیتی به واکنش دیگران نمیدم.

«آماده ای؟» زین ازم میپرسه و بعد ماشینش رو که کنار جاده پارک کرده بود قفل میکنه.
«از کجا باید بقیه رو پیدا کنیم؟» از زین میپرسم و بعد همراهش رو به جنگل تاریک حرکت میکنم، ساکم رو که از اول توی بغلم بود رو توی دستم گرفتم. زین هم کوله‌ش و روی شونش انداخته و توی دست راستش یه بطری آب معدنی داره.
«یه جایی همین جاها نشونه گذاشتن، حدود ده دقیقه باید پیاده روی کنیم.»

نفسم رو بیرون میفرستم و قدم های بلندتر برمیدارم تا اینکه دو قدم از زین جلو بزنم. میشنوم که میگه: «الان متوجه شدم که آتِل مچت رو دراوردی.»

«فکر میکنم دیگه کاملاً خوب شده.» بدون اینکه برگردم جوابش رو میدم، خودش رو بهم میرسه و بعد درحالی که شونه به شونه هم راه میریم به مچ دستم خیره میشه.
«چرا تتوهات رو نپوشوندی؟ قراره بریم جلوی بچه ها.» با لحن سردی ازش میپرسم تا کنجکاوی‌م رو پنهان کنم.

«میدونستی خیلی کنجکاوی؟» با نیشخند ازم میپرسه و بهش چشم غره میرم.
«عوضی.»

حالت چهره‌ش تغییر نمیکنه و با همون نیشخند به رو به روش نگاه میکنه. کمی جلوتر، یه ورق روی تنه درختی چسبیده. من و زین جلو میریم تا نوشته روی ورق رو بخونیم. "کمپ پاییزی."
این هم از نشونه.

چند قدم جلوتر میریم و بالاخره میتونم چادرهای بزرگی رو ببینم. چندتا چراغ مهتابی روشنه و محوطه نسبتاً بزرگیه که از دور شبیه یه سیرک سرباز با چادرهای مستقل میبینمش.

لیدر رو به خوبی میشناسم...ایشون آقای مورفِ، یکی از دبیرها.
آدم های بیشتری هم هستن. دخترها با لباس های پاییزی و پسرها هم تمام تلاششون رو کردن تا خوش‌تیپ به نظر بیان، میز چوبی ساده ای کنار یک درخت قرار داره که روی اون با نوشیدنی و خوراکی های مختلف پر شده.

Fake Gangster // ZiamDonde viven las historias. Descúbrelo ahora