•° 5 °•

7.1K 1.1K 139
                                    

"هیشش ساکت باش توله! ممکنه بیدار شن!"

تهیونگ نفس عمیقی کشید و رایحه اقیانوس جونگ‌کوک ریه هاش و پر کرده بود و چینی به بینیش داد!

جونگ‌کوک تهیونگ و روی تخت نشوند و گفت:

"وسایل کمک اولیه هات کجاست؟"

تهیونگ خودش و بالا کشید و به تاج تخت تکیه داد و آباژور کنار تخت و روشن کرد و سرش و بالا آورد و با دیدن صورت جونگ‌کوک که تو پنج سانتی صورتش بود هینی کشید!

جونگ‌کوک انگشت اشاره اش و روی لب های پسر گذاشت و زمزمه کرد:

"هیشش،چته؟"

تهیونگ بزاق دهنش و قورت داد و دست آلفا رو کنار زد و گفت:

"داری میای تو دهنم بعد ازم میپرسی چمه؟"

جونگ‌کوک چشمی چرخوند و با تیر کشیدن سرش چشماش و با انزجار بست و گفت:

"انقد غر نزن و بگو وسایلت کجاست!"

تهیونگ لباش و جلو داد و با دستش اشاره ای به کشوی کنار تختش کرد و جونگ‌کوک خم شد و جعبه کمک اولیه رو از تو کشو بیرون کشید!

دستش و رو پاهای پسر گذاشت و گفت:

"مچ پاته؟"

تهیونگ به عنوان تایید سرتکون داد و جونگ‌کوک نگاهش و از پاهای پسر که شلوارکی تا زانوهاش می‌رسید پاش بود از نظر گذروند و بعد از برداشتن پماد دستش و آغشته به پماد کرد و رو مچ پای پسر کشید

تهیونگ هیسی کشید و جونگ‌کوک گفت:

"چرا شلوارک پوشیدی؟‌ هوا سرده رو سرامیک هم نشسته بودی دردت بدتر شده!"

تهیونگ از درد لب گزید و گفت:

"معمولا تو شلوارک راحت ترم!"

جونگ‌کوک پوزخندی زد و گفت:

"اونم جلوی همه میپوشی؟"

تهیونگ به جونگ‌کوک خیره شده بود که با دقت پاش و ماساژ میداد و چینی به بینیش داد و گفت:

"فک نکنم به تو ربطی داشته باشه!"

جونگ‌کوک نگاهش و به پسر تخس روبروش داد و یه تای ابروش و بالا انداخت و گفت:

"نیاز نیست اصلا به همچین چیزی فکر کنی! تا وقتی اینجایی من حواسم بهت هست توله!"

تهیونگ گرم شدن گونه هاش و حس میکرد و سعی کرد لبخند نزنه و با تخسی گفت:

"حرفات و حرکاتت خونه پدربزرگ چیز دیگه ای و می‌گفت!"

جونگ‌کوک نگاه خمارش و از صورت پسر گذروند و گفت:

"آره ازت عصبانی بودم! ته من و تو پسر خاله همیم،دوستای بچگی همدیگه! همونایی که با ذوق باهم ویدیو کال می‌گرفتن و با ذوق و شوق از روزشون حرف میزدن! ولی...درکت نمیکنم چرا باید انقد تخس باشی! من دیگه ته ته قبلی و نمیبینم!"

𝐐𝐮𝐞𝐫𝐞𝐧𝐜𝐢𝐚|✔︎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora