•° 15 °•

5.9K 827 55
                                    

"اخجوووووون ته ته اومدهههههه"

جونگین با ذوق و صدای بلندی گفت و به سمت ورودی عمارت دوید!

تهیونگ با خنده دستاش و باز کرد و جونگین و بغل کرد.

"سلام کوچولو"

تهیونگ با لبخند دندون نماش گفت و جونگین هم با ذوق بوسه محکمی رو گونه تهیونگ گذاشت و گفت:

"سلام سلام،خوش اومدی"

تهیونگ با لبخندش موهای جونگین و بهم ریخت و باهم وارد نشیمن شدن.

یونهی با دیدن خواهر زاده اش لبخند پهنی زد و گفت:

"ایگوووو، پسرم اومده"

تهیونگ متعجب گفت:

"پسرت؟"

یونهی چینی به پیشونیش داد و دستاش و از هم باز کرد و گفت:

"اره پسرم،تو پسر منی دیگه"

تهیونگ اوه-ی گفت با لبخند به سمت خاله اش رفت و بغلش کرد.

یونهی با استشمام بیش از حد شیرین تهیونگ یه تای ابروش و بالا انداخت و گفت:

"ته..تو..حالت خوبه؟"

تهیونگ پلکی زد و گفت:

"اوهوم چطور؟"

یونهی با شک نگاهش و از تهیونگ‌ گذروند و گفت:

"چیزی نیست،چه عجب بالاخره ما دیدیمت آفتاب از کدوم طرف در اومده؟"

تهیونگ لپاش و باد کرد و با لبای آویزونش گفت:

"بدجنس نباش خاله،بودم شرکت کارم تموم شد..گفتم بیام اینجا"

یونهی با تعجب گفت:

"شرکت؟ پیش جونگ‌کوک؟"

تهیونگ با درهمی گفت:

"خب..آره،قراره برای این پروژه مترجمشون باشم"

یونهی با نیش باز به حرف تهیونگ گوش داد و با حس لحن درهم تهیونگ یه تای ابروش و بالا انداخت و گفت:

"ببینم تو ناراحتی؟ نکنه بازم بحثتون شده ها؟"

بعد حرفش آهی کشید و تهیونگ گازی به سیب تو دست جونگین زد که جونگین غر زد..
تهیونگ نوچی کرد و گفت:

"بحثمون نشده ولی انگار پسرت تو شرکت با امگاها لاو میترکونه!"

با اخم گفت و یونهی سعی در کنترل خنده اش داشت و به حسودی با مزه خواهرزاده اش خیره شد و گفت:

"جونگ‌کوک سعی میکنه باهاشون جدی و یه خورده مهربون باشه،حالا چرا لاو بترکونه؟"

تهیونگ چینی به بینیش داد و چشم غره ای به جونگین که با خنده شیطانی بهش خیره بود،رفت!

☜︎︎︎فلش بک☞︎︎︎

با لپای باد کرده اش و چشمای ریز شده اش به صفحه لپتاپ زل زده بود و گفت:

𝐐𝐮𝐞𝐫𝐞𝐧𝐜𝐢𝐚|✔︎Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon