•° 18 °•

5.8K 795 130
                                    

گاز محکمی از لبای پسر گرفت و با چنگ زده شدن موهاش توسط پسر زیرش و حس نفس تنگی بالاخره از لبای شیرین پسر دل کند!

تهیونگ به سرعت هوا رو بلعید و با چشمای خمارش به جونگ‌کوک خیره شد و برخورد پایین تنه هاشون و حجم زیاد فورمون جونگ‌کوک باعث بیقرار تر شدنش میشد!

جونگ‌کوک هم حال خوبی نداشت!
دستش زیر باسن پسر گذاشت و بغلش کرد!
تهیونگ هم به نوبه پاهاش و دور کمر مرد حلقه کرد تا نیوفته و تو زمان کمی که جونگ‌کوک از پله ها بالا می‌رفت تا وارد اتاق بشه تهیونگ درحال بوسیدن گردن و خوش تراش مردش بود!

مک عمیقی به پوست گردن جونگ‌کوک،جایی که نبض میزد،زد و گاز محکمی گرفت!
مطمئن بود که رد کیس مارک هاش میمونه و با فکر اینکه تمام بدن جونگ‌کوک رو از رد کیس مارک هاش بجا بذاره نیشخندی زد و از روی حرص و خواستن شدید سیبک گلوی پسر رو مکید و در جواب ناله عمیق جونگ‌کوک رو شنید!

زمانی که با شدت روی تخت افتاد به خودش اومد و نفس تندی کشید و با چشمای درشت شده اش به جونگ‌کوک که روش خیمه زده بود خیره شد!

اتاق پر شده بود از فورمون شیرین تهیونگ و تند جونگ‌کوک!
فورمون های شیرین تهیونگ کمکی به حال جونگ‌کوک نمیکرد و حتی باعث عطش بیشترش میشد! تهیونگ با موهای بلوند و پخش شده و گونه های سرخ شده اش و پلیور نامرتب توی تنش خواستنی تر از همیشه شده بود و جونگ‌کوک هر لحظه بیشتر و بیشتر خواستار چشیدن امگاش میشد!

رکابی توی تنش و درآورد و نگاه براق تهیونگ روی بدن عضله ای و شش تکه پسر درگردش بود و نیپل های قهوه ای رنگ پسر بدجور چشمک میزد تهیونگ رو وادار میکرد تا اون دو نقطه قهوه ای رنگ بمکه و گاز بگیره!

طولی نکشید که خودش هم بدون هیچ لباسی زیر تن ورزیده جونگ‌کوک قفل شده بود و تنها چیزی که تو تنش مونده بود باکسر سفیدش بود!

نگاه تیره جونگ‌کوک رو تن بلوری و سفید پسر در گردش بود و دندون هاش بدجوری خارش گرفته بود و دلش میخواست رون های نرم پسرک رو پر از بوسه و کبودی بکنه!

و البته طولی نکشید که به خواسته اش رسید و حالا دستای پسرک رو قفل دستای خودش کرده بود و خم شده بود و بوسه ها و رد های بنفش رنگ رو تن پسر میکاشت!

تهیونگ ناله هاش و آزاد کرده بود و هربار با بوسه های خیس جونگ‌کوک رو تنش بیقرار تر میشد!

جونگ‌کوک مک محکمی به نیپل صورتی رنگ پسر زد و با دستش مشغول نیشگون گرفتن از نیپل دیگه پسر بود!

اون دو نقطه صورتی بدجور تحریکش میکرد و حالا با عطش جای جای بدن سفید و نرم پسرک رو میبوسید میمکید!

تهیونگ هقی زد و گفت:

"ا..ااهههه جونگ..اوه..فاااککک..هقق د..درد..هااعههه د‌..داره"

𝐐𝐮𝐞𝐫𝐞𝐧𝐜𝐢𝐚|✔︎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora