•° 16 °•

5.9K 847 134
                                    

تولد تهیونگ و همینطور کریسمس نزدیک تر بود،بخوایم واضح تر بگیم فردا تولد تهیونگ بود!

یونهی و میرا و جنی مشغول برنامه چیدن برای سورپرایز تولد تهیونگ بودن و از یه طرف برای جشن کریسمس آماده میشدن!

سئول زیباتر از همیشه شده بود و شهر شلوغ تر از همیشه بنطر می‌رسید! مردم درحال خرید بودن و عطر شیرینی ها همه جا رو گرفته بود و چیزی که باعث می‌شد این وسط مردم با صمیمیت بیشتری کنار هم باشن،سردتر شدن هوا بود!

تهیونگ عطسه ای کرد و بینی قرمز شده اش رو مالوند!

دستی دور کمرش حلقه شد باعث شد از جا بپره!

با حس رایحه آرامش بخش جونگ‌کوک لبخندی رو لبای سرخش شکل گرفت و سرش و به عقب برگردوند و گفت:

"اوه کوکی"

جونگ‌کوک لبخندی زد و بوسه ای رو نوک بینی قرمز تهیونگ گذاشت و گفت:

"تموم شد؟ بریم؟"

تهیونگ سری تکون داد و همراه با جونگ‌کوک از محوطه دانشگاه خارج شدن!

جونگ‌کوک دست تهیونگ و توی دستش گرفت و کنار ماشین وایساد!

تهیونگ با تعجب به جونگ‌کوک خیره شد..جونگ‌کوک جلو رفت و کلاه تهیونگ رو کمی پایین تر کشید و گفت:

"بدنت یخ کرده! سرما میخوری"

تهیونگ فین فینی کرد و گفت:

"اگه بزاری زودتر تو ماشین بشینم سرما نمی‌خورم!"

جونگ‌کوک تکخندی کرد و در و برای تهیونگ باز کرد و گفت:

"بفرمایید جناب!"

تهیونگ با لبخند باکسیش سوار ماشین شد و جونگ‌کوک هم سوار ماشین شد..!

دست تهیونگ و توی دستش گرفت و نگاهش و به تهیونگ داد و گفت:

"مایل به اومدن یه قرار گرم و شیرین؟"

تهیونگ با گونه های سرخش به جونگ‌کوک خیره شده بود و گفت:

"هوم میبینم که آقای جئون از این کارا هم بلده!"

"معلومه که بلدم! خوشت نمیاد؟"

جونگ‌کوک گفت و تهیونگ نوچی کرد و گفت:

"اگه من تنها کسی باشم که میبریش سرقرار چرا ولی اگه بجز من کس دیگه باشه..ازش متنفرم!"

جونگ‌کوک خندید و بوسه ای پشت دست تهیونگ گذاشت و گفت:

"باید بگم اولین کسی هستی که میبرمش سرقرار؟"

تهیونگ با غرور پلکی زد و گفت:

"البته که من اولی ام! تا آخر عمرت من تنها کسی ام که باید ببریش سرقرار!"

"البته! من بجز تو با کی میتونم برم سرقرار"

جونگ‌کوک با لبخندش گفت و دم کافه مورد نظرش نگه داشت!

𝐐𝐮𝐞𝐫𝐞𝐧𝐜𝐢𝐚|✔︎Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon