Twenty first

171 54 98
                                    

برنامه ريزي و انجام به موقع هر كار، هميشه به زندگي كمك كرده. چه درسي و چه كاري.

براي مثال، اگر يك هفته غذا نخورد و در نهايت غذاي يك هفته رو توي يك شب خورد، البته كه تهش بالا آوردنه! يا برعكس، غذاي يك هفته رو توي يك شب خورد و كل هفته از گشنگي جون داد.

حالا چه قبل از تموم شدن اون يك هفته باشه چه بعدش.

و لويي الان دقيقاً تو حس و حال بعد از اون بالا آوردنه بود! اين كه توي نُه ماه، كار هاي يك سالش رو انجام داده بود و الان توي تعطيلات بود، خوب به نظر ميرسيد ولي نه الان كه بيشتر از يك ماهه بيكار فقط اين طرف و اون طرف براي خودش ميچرخه!

حس بدي داشت از اين كه چند ماه خودش رو عذاب داده و الان داره به بد ترين شكل ممكن بي حوصلگي ميكشه.

گاهي اوقات از خودش ميپرسيد، يعني اون دختر ارزشش رو داشت كه اين همه مدت مثل يه احمق زندگي كنم؟

و البته كه جوابش نه بود، چرا كه كار هاش عملاً براي الي مهم نبود و فقط خودش رو بدبخت و بدبخت تر ميكرد.

باز خداروشكر ميكرد كه دوستي مثل نايل داره كه اون سر دنيا تقريباً زندگيش رو ميچرخونه.

و لويي دقيقا مثل يه علاف بيكار، توي حياط دراند دشت خونه ي عموي عزيزش، زير درخت بزرگ كه از بيرون خونه هم معلوم بود، روي صندلي چوبي پشت ميز دوازده نفره ي زير درخت تك و تنها نشسته بود و منتظر نهاري بود كه زن عموي عزيزش براش درست كرده  تا كم تر پيتزا بخوره.

اهي كشيد و بي هدف پاش رو روي چمن هاي كف زمين كه به اندازه كوتاه بودند كشيد.

حقيقاً، با خودش فكر ميكرد كه بهتره برگرده به كشور خودش، سر خونه زندگيش! اما زماني كه ياد اون نُه ماه عذابي كه به خودش براي اين تعطيلات داده بود ميوفتاد، فقط مغزش رو خالي ميكرد و به هيچ كاري نكردن ادامه ميداد.

ولي الان هم، زماني كه همه سر خونه زندگيشون بودند لويي بايد ميشست كنار يه زن ميانسال ِخونه دار، غيبت ميكرد!

زن با پيرهن نخي گلگلي زرد رنگش كه در اثر نسيم ملايم توي تنهش تكون ميخورد و دست هايي كه دو بشقاب پر رو نگه داشته بودند به طرف ميز نهار خوری قدم برميداشت.

رو به روي پسر نشست، بشقابي رو جلوي اون و ديگري رو جلوي خودش قرار داد.

لويي لبخندي زد و بعد از تشكر كوتاهي، چنگالي از داخل سطل مخصوص كنار گلدون كوچيكِ وسط ميز برداشت.

گرتا لبخندي زد و موهاش رو پشت گوشش فرستاد، با لحجه ي غليظش كه لويي خيلي دوسش داشت گفت:

A DIFFERENT SUMMERWhere stories live. Discover now